مكتوب

موضوع جدید ارسال پست
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

مكتوب

پست توسط sahel »

1

مسافر در "نیویورک" است. امروز با این که قرار داشته, خواب مانده است و وقتی از هتلش بیرون می رود, می بیند اتومبیلش را پلیس با یدک کش برده است. دیر به قرارش می رسد.ضیافت نهار بیش از حد ضروری طول می کشد و او در فکر جریمه ای است که باید بپردازد. برای خودش مبلغ هنگفتی می شود! ناگهان به یاد آن اسکناس که دیروز در خیابان پیدا کرده است, می افتد. بین آن اسکناس با اتفاقاتی که از صبح برایش رخ داده است, رابطه ی مرموزی می بیند.
- کسی چه می داند؟ شاید من آن پول را قبل از کسی پیدا کردم که اگر شانس می آورد, آن را پیدا می کرد! شاید من آن اسکناس را از سر راه کسی برداشتم که واقعا به آن احتیاج داشت! کسی چه می داند که در مورد آنچه که من در آن مداخله کردم, چه نوشته شده بود.
حس می کند باید خودش را از دست آن اسکناس خلاص کند و در همان لحظه گدایی را می بیند که در کنار پیاده رو نشسته. به سرعت پول را در دست او می گذارد و احساس می کند که به این تربیت دوباره تعادل را در امور برقرار کرده.
گدا می گوید:
- یک لحظه صبر کنید! من صدقه نمی خواهم. من شاعرم و می خواهم در مقابل برایتان شعری بخوانم.
مسافر می گوید:
- خوب, پس کوتاهش کنید, چون من عجله دارم.
گدا می گوید:
- اگر تا کنون زنده ای
به خاطر اینست که هنوز
به مکانی که باید برسی
نرسیده ای!


! There is no finish Line !
sofia_loren
مدیریت تالارگفتمان
مدیریت تالارگفتمان
پست: 2836
تاریخ عضویت: شنبه 26 آذر 1384, 12:00 am
تشکر کرده: 13 دفعه
تشکر شده: 8 دفعه

پست توسط sofia_loren »

:roll: :roll:
...
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

شکوه

پست توسط sahel »

یک کرم ابریشم را در نظر بگیرید: بیشتر عمر خود را روی زمین می گذراند, به پرندگان غبطه می خورد و از سرنوشت خود و شکل و قیافه ای که دارد خشمگین است. فکر می کند:
- من از همه ی موجودات بیریخت ترم! زشت و نفرت انگیزم و محکوم شده ام که روی زمین بخزم!
با این حال, روزی مادر طبیعت از کرم می خواهد که پیله ای بتند. کرم ناگهان دچار تشویش می شود... تا به حال پیله نتنیده! فکر می کند که گور خودش را می کند و برای مرگ آماده می شود.
با وجود این که از زندگی اش تا آن روز ناراضی بوده است, به درگاه خدا شکوه می کند:
- خدایا, درست وقتی که عاقبت به همه چیز عادت کردم, تو همین مختصر را از من می گیری!
نومیدانه خود را در پیله زندانی می کند و منتظر می ماند تا ببیند عاقبت چه می شود.
چند روز بعد می بیند که به یک پروانه ی قشنگ تبدیل شده است و می تواند به آسمان پرواز کند و تحسین همه را بر می انگیزد. از مفهوم زندگی و طرح های خدا به شگفت می آید.
! There is no finish Line !
sofia_loren
مدیریت تالارگفتمان
مدیریت تالارگفتمان
پست: 2836
تاریخ عضویت: شنبه 26 آذر 1384, 12:00 am
تشکر کرده: 13 دفعه
تشکر شده: 8 دفعه

پست توسط sofia_loren »

جواز بهشت

روزي مردي خواب ديد که مرده و پس از گذشتن از پلي به دروازه بهشت رسيده است. دربان بهشت به مرد گفت: براي ورود به بهشت بايد صد امتياز داشته باشيد، کارهاي خوبي را که در دنيا انجام داده ايد، بگوييد تا من به شما امتياز بدهم.

مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهرباني رفتار کردم و هرگز به او خيانت نکردم.

فرشته گفت: اين سه امتياز.

مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتي ديگران را هم به راه راست هدايت مي کردم.

فرشته گفت: اين هم يک امتياز.

مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه اي ساختم و کودکان بي خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.

فرشته گفت: اين هم دو امتياز.

مرد در حالي که گريه مي کرد، گفت: با اين وضع من هرگز نمي توانم داخل بهشت شوم مگر اينکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.

فرشته لبخندي زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهي است و اکنون اين لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برايتان صادر شد!
...
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

وسوسه

پست توسط sahel »

بیگانه ای به صومعه اسکتا ( Sceta ) رفت, سراغ کشیش را گرفت و گفت: می خواهم زندگی ام را بهتر کنم, اما نمی توانم خودم را از افکار گناه آلود رها کنم.
پدر روحانی متوجه شد که در بیرون باد تندی می وزد؛ و به بیگانه گفت:
- این جا هوا خیلی گرم است. می توانی از بیرون کمی باد بگیری و بیاوری تا اتاق را خنک کند؟
بیگانه گفت: غیر ممکن است.
راهب گفت:
- همین طور بازداشتن خودت از اندیشیدن به آن چه خداوند را می آزارد, غیر ممکن است. اما اگر بدانی چگونه باید به وسوسه ها پاسخ "نه" بدهی, هیچ آسیبی به تو نمی رساند.
! There is no finish Line !
sofia_loren
مدیریت تالارگفتمان
مدیریت تالارگفتمان
پست: 2836
تاریخ عضویت: شنبه 26 آذر 1384, 12:00 am
تشکر کرده: 13 دفعه
تشکر شده: 8 دفعه

پست توسط sofia_loren »

در يکي از روستـاهاي ايتاليـا، پسر بچه شـروري بود که ديگران را با سخنـان زشتش خيلي ناراحت مي کرد.

روزي پدرش جعبه اي پر از ميخ به پسر داد و به او گفت: هر بار که کسي را با حرفهايت ناراحت کردي، يکي از اين ميخها را به ديوار انبار بکوب.

روز اول، پسرک بيست ميخ به ديوار کوبيد. پدر از او خواست تا سعي کند تعداد دفعاتي که ديگران را مي آزارد ، کم کند. پسرک تلاشش را کرد و تعداد ميخهاي کوبيده شده به ديوار کمتر و کمتر شد.
يک روز پدرش به او پيشنهاد کرد تا هر بار که توانست از کسي بابت حرفهايش معذرت خواهي کند، يکي از ميخها را از ديوار بيرون بياورد.
روزها گذشت تا اينکه يک روز پسرک پيش پدرش آمد و با شادي گفت: بابا، امروز تمام ميخها را از ديوار بيرون آوردم!

پدر دست پسرش را گرفت و با هم به انبار رفتند، پدر نگاهي به ديوار انداخت و گفت: آفرين پسرم! کار خوبي انجام دادي. اما به سوراخهاي ديوار نگاه کن. ديوار ديگر مثل گذشته صاف و تميز نيست. وقتي تو عصباني مي شوي و با حرفهايت ديگران را مي رنجاني، آن حرفها هم چنين آثاري بر انسانها مي گذارند. تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو کني و آن را بيرون آوري، اما هـزاران بـار عذرخواهـي هم نمي تواند زخم ايجاد شده را خوب کند.
...
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

غیب گویی

پست توسط sahel »

استاد می گوید:
- اگر بناست تصمیمی بگیریم, بهتر است این تصمیم را بگیریم و با عواقب اش هم روبرو شویم. پیشاپیش نمی توان عواقب تصمیم را دانست. هنرهای غیب گویی برای مشاوره با مردم پدید آمدند, نه برای پیش بینی آینده. این غیب گوها, اندرزهایی نیک, اما پیشگویی های ضعیفی ارائه می کنند. در یکی از نیایش هایی که عیسا به ما آموخته, می گوید: اراده خداوند انجام می گیرد. وقتی اراده خداوند مشکلی پدید می آورد, راه حلی هم ارائه می کند.
اگر غیب گویی قادر به پیش بینی آینده بود, هر طالع بینی, ثروتمند, خوشبخت و خشنود بود.
! There is no finish Line !
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

روشنيدگي

پست توسط sahel »

مریدی نزد استادش رفت و گفت:
سال ها در جست و جوی روشنیدگی بوده ام. احساس می کنم به آن نزدیک شده ام. باید گام بعدی را بدانم.
استاد گفت: زندگی ات را چه طور می گذرانی؟
- هنوز گذران زندگی را نیاموخته ام؛ والدینم کمکم می کنند. اما این که فقط یک موضوع فرعی است.
استاد گغت: قدم بعدی تو این است که نیم دقیقه, راست به خورشید بنگری. و مرید اطاعت کرد.
پس از نیم دقیقه, استاد از او خواست منظره پیرامون شان را توصیف کند.
مرید پاسخ داد: نمی بینم. آفتاب چشم هایم را خیره کرده.
- انسانی که تنها نور را می جوید و در این راه مسئولیت هایش را وا می گذارد, هرگز به روشنیدگی نمی رسد. و کسی که چشم های خود را خیره به خورشید نگه دارد, سرانجام کور می شود.
و این توضیح استاد بود.
! There is no finish Line !
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پژواک

پست توسط sahel »

مردی در یکی از دره های کوه های پیرنه قدم می زد, که به چوپان پیری برخورد. چوپان او را در غذایش شریک کرد, و مدت درازی کنار هم نشستند و از زندگی صحبت کردند.
مرد می گفت: اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد, باید بپذیرد که آزاد نیست, چون خداوند هر گام او را هدایت می کند.
در پاسخ, چوپان او را به دره تنگ و عمیقی برد که در آن, پژواک هر صدایی به وضوح شنیده می شد.
گفت: زندگی این دیواره هاست, و سرنوشت فریادی است که هر یک از ما می کشد. آن چه انجام می دهیم, تا قلب خداوند بالا می رود, و به همان شکل به طرف ما برمی گردد.
اعمال خدا, به سان پژواک کردار ماست.
! There is no finish Line !
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

ویدئو

پست توسط sahel »

استاد می گوید:
- وقتی احساس می کنیم زمان دگرگونی است, ناهشیارانه نوار ویدئو را یه عقب برمی گردانیم تا هر شکستی را که تا حالا تجربه کرده ایم, ببینیم.
و البته, هرچه پیرتر می شویم, لحظات دشوار زندگی مان فزونی می گیرد. اما در همان زمان, تجربه, ابزار بهتری برای غلبه بر آن شکست ها و یافتن راهی در اختیارمان می گذارد که به ما رخصت پیشروی می دهد. باید نوار دوم را هم در دستگاه ویدئوی ذهن مان پخش کنیم.
اگر تنها نوار ویدئوس شکست هامان را تماشا کنیم, فلج می شویم. اگر تنها نوار موفقیت های خود را تماشا کنیم, در پایان خود را خردمندتر از آن چه هستیم, می پنداریم.
به هر دو نوار ویدئو نیازمندیم.
! There is no finish Line !
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

تمنا

پست توسط sahel »

مرید به استادش می گوید:
- تمام روز را به چیزهایی اندیشیده ام که نباید بیندیشم, به تمنای چیزهایی گذرانده ام که نباید تمناشان را می داشتم, و به کشیدن نقشه هایی که نباید می کشیدم.
استاد, مریدش را برد تا در جنگل پشت خانه اش قدم بزنند. در میان راه, به گیاهی اشاره کرد و از مریدش پرسید نام آن را می داند یا نه.
مرید گفت: بلادونا ( Belladonna ). هر کس از برگ هایش بخورد, از پا در می آید.
استاد گفت: اما نمی تواند کسی را بکشد که فقط تماشایش می کند.
به همین ترتیب, تمناهای منفی نمی توانند هیچ آسیبی به تو برسانند, اگر خودت اجازه ندهی که فریفته شان بشوی.
! There is no finish Line !
موضوع جدید ارسال پست

بازگشت به “متفرقه”