نامه هاي خط خطي

sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پست توسط sahel »

هفته هشتم

آيا به شتر نگاه نمي كنند كه چگونه آفريده شده؟ و به آسمان كه چطور برافراشته شده؟ و به كوهها كه چگونه برپا داشته شده؟ و به زمين كه چطور گسترده شده است؟ غاشيه/ 20-17

ما يك باغچه ي كوچك داريم كه توي آن يك درخت انار است. هر روز نگاهش مي كنم و به او فكر مي كنم. به ريشه هايش فكر مي كنم كه تا كجاها رفته و چه كار مي كند. فكر مي كنم آيا درخت براي بزرگ شدنش درد مي كشد؟
هر وقت برگهايش مي ريزد، توي دلم مي گويم: « ديگر تمام شد، مرد. » اما هر سال خدايا، تو دوباره برگهاي تازه به درخت انارمان مي دهي و جوانه توي دستهايش مي گذاري.
شب مي خوابم و صبح مي بينم گل داده است. گلهاي قرمزِ قرمز. ذوف مي كنم و مي گويم: « خدايا تو معركه اي! »
گلهاي قرمز، كه انار مي شود، من همين طور مي مانم كه آخر چطوري؟ خدايا! آخر تو چطوري از هيچ چيز، همه چيز درست مي كني.
كنار باغچه مي نشينم، يك مشت خاك برمي دارم و مي گويم: « آخر قرمزي انار از كجاي اين خاك در مي آيد؟ شيريني و قيافه ي قشنگش از كجا؟ يك خاك و اين همه رنگ، اين همه بو، اين همه طعم! »
خدايا به يادت مي افتم، حتي با ديدن دانه هاي سرخ انار.
بار ديگر چشم باز كن و نگاه كن. (ملك / 4)

خيلي وقتها خدا آد مها را دعوت مي كند به نگاه كردن. ولي حيف كه ما آدمها، خوب نگاه كردن را بلد نيستيم. ما ذوق زده نمي شويم. تعجب نمي كنيم ئ اصلا حواسمان نيست كه خدا همين جاهاست. توي همين باغچه، لاي همين ابرها، روي همين ثانيه ها. چشمهاي ما به همه عادت كرده اند، به همه چيز.تو چي؟ تو چه جوري نگاه مي كني؟ تا حالا شده كه با ديدن چيزي، مثلا يك درخت، يك پرنده يا يك منظره، آن قدر تعجب كني يا لذت ببري كه بگويي خدا تو واقعا فوق العاده اي!
مي تواني بگويي كي و كجا اين اتفاق برايت افتاد؟


! There is no finish Line !
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پست توسط sahel »

هفته نهم

هنگامي كه موسي عهد خدمت خود را به پايان رساند و با خانواده ي خود از حضور شعيب رو به ديار خويش كرد، آتشي از جانب طور ديد. به خانواده ي خود گفت: « شما در اينجا درنگ كنيد كه من آتشي از دور ديدم. مي روم تا شايد از آن خبري بياورم يا براي گرم شدن شما شعله اي برگيرم. »
هنگامي كه موسي به آن آتش نزديك شد، از جانب وادي ايمن، در آن سرزمين مبارك، از ميان درخت ندايي رسيد كه: « اي موسي! منم خداي يكتا، پروردگار جهانيان. » قصص / 30-29


تو خوبي و حرف زدن با تو خوب است. چقدر با تو حرف زدن را دوست دارم. اما اين رسمش نيست؛ اينكه فقط من حرف بزنم. نمي داني چقدر دلم مي خواست تو هم با من چيزي بگويي.
ببين من چقدر پرچانه ام؛ ببين چقدر درددل دارم. دلم لك زده براي اينكه يك روز، يك كلمه، فقط يك كلمه جوابم را بدهي. بعضي وقتها اصلا نااميد مي شوم و مي گويم: « اين دوستي چه فايده اي دارد. اين دوستي خيلي يك طرفه است؛ اما ... »
خوش به حال حضرت موسي؛ چون تو با او حرف زده اي. چقدر من اين سوره ي "قصص" را دوست دارم. چقدر داستان حضرت موسي را دوست دارم. چقدر من اين درخت نوراني را دوست دارم. درختي كه گفت: « منم خداياي يكتا، پروردگار جهانيان.»
و آن وقت خدا معجزه هاي موسي را به خود موسي نشان داد.
به موسي حسودي ام مي شود؛ به موسي كه هم صحبت تو شد.
خدايا! كاشكي با من حرف مي زدي.
هيچ وقت دلت خواسته خدا با تو حرف بزند؟ دلت مي خواهد درباره ي چي با تو صحبت كند؟ هيچ وقت به داستان موسي فكر كرده اي؟ توي قرآن كلي آيه درباره ي حضرت موسي هست؛ مثلاي توي سوره ي "بقره" يا همين سوره ي "قصص". سوره هاي "اعراف" و "طه" هم هست. اما درباره ي آن درخت چه فكر مي كني؟ درباره ي آن درختي كه با حضرت موسي حرف زد و گفت من پروردگار تواَم.
! There is no finish Line !
mahdyar
چشم و چراغ سایت
چشم و چراغ سایت
پست: 2032
تاریخ عضویت: شنبه 21 آبان 1384, 12:00 am
محل اقامت: عيبي يخ‌دي‌بابا
تشکر کرده: 2 دفعه
تشکر شده: 2 دفعه

پست توسط mahdyar »

تشكر
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پست توسط sahel »

هفته دهم

و خدا با موسي (بي واسطه) سخن گفت. نساء / 164

من همه ي اين هفته را هم به درخت موسي فكر كردم. به حرفهاي موسي و حرف زدن تو. من چقدر ساده نگاه مي كنم كه خيال مي كنم تو بايد مثل آدمها با همين كلمه ها جواب مرا بدهي. اما تو حرف مي زني. تو واقعا حرف مي زني و هزار راه براي حرف زدن با آدمها بلدي. بعضي وقتها حرفهايت را از زبان ديگران به آدم مي گويي؛ بعضي وقتها حرفهايت را توي كتابها مي گذاري و خيلي وقتها هم با گوشه و كنايه و رمز و اشاره صحبت مي كني.
مي دانم كه تو از هر دري وارد مي شوي تا با ما حرف بزني؛ اما چرا ما بعضي حرفهايت را نمي فهميم؟
كلمه هاي تو ساده است. زبانت هم همين طور. معني حرفهايت هم واضح است، اما ... خدايا! زبانت را به من هم ياد بده.

راستش را بگو! خدا با تو هم حرف مي زند؟ چه جوري؟ چه شكلي؟ چه وقتهايي مي فهمي كه اين حرفها، صداي خداست؟ حتما بين تو و خدا هم رمزهايي وجود دارد كه فقط خودت مي داني و او. تو هم حتما كم كم داري زبان خدا را ياد مي گيري.
يادت مي آيد اولين بار چطور منظورش را فهميدي؟ لابلاي خاطراتت را بگرد. خاطره هاي تو پر از كلمه هاي خداست. چطور است اين دفعه درباره ي كلمه هاي خدا، با خدا صحبت كني. پس برايش بنويس. بنويس چطوري معني حرفهايش را مي فهمي.
! There is no finish Line !
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پست توسط sahel »

:)
! There is no finish Line !
mahdyar
چشم و چراغ سایت
چشم و چراغ سایت
پست: 2032
تاریخ عضویت: شنبه 21 آبان 1384, 12:00 am
محل اقامت: عيبي يخ‌دي‌بابا
تشکر کرده: 2 دفعه
تشکر شده: 2 دفعه

پست توسط mahdyar »

..
گر کسی وصف او ز من پرسد*****بیدل از بی نشان چگوید باز
عاشقان کشتگان معشوقند*****بر نیاید ز کشتگان آواز
..
ان الله مع الصابرین

انسان برای پیروزی آفریده شده است او رامی توان نابود کرد ولی نمی توان شکست داد.
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پست توسط sahel »

هفته يازدهم

مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. مؤمن / 60

گاهی وقتها فکر می کنم که دعا کردن چه چیز خوبی است. اگر دعا نبود, زندگی چقدر سخت می شد. خدایا این خیلی مهم است. همین که تو به ما اجازه دادی صدایت کنیم و خیلی چیزها را از تو بخواهیم. توی خیال من دعا مثل یک طناب است. وقت دعا حس می کنم طناب را گرفته ام و دارم می آیم بالا.
همینش قشنگ است, مگر نه؟ بالا آمدن از طناب تو. اما خدایا! من با همین حرفهای خودم دعا می کنم. با زبان خودم. این جوری خیلی راحت ترم. مطمئنم که تو هم منطورم را می فهمی. اولها فکر می کردم زبان تو عربی است. پس دعاهای من هم باید عربی باشد. سختم بود. کم دعا می کردم. با فقط از روی دعاهای دیگران دعا می کردم. راستش آنها را فقط روخوانی می کردم. البته آنها دعاهای خیلی خوبی بود و من خیلی چیزها از خواندنشان یاد گرفتم؛ اما حالا چند وقتی است که بیشتر, خودم دعا می کنم.
خدایا! ازت ممنونم که به ما اجازه دادی دعا کنیم.

به آیه « بخوانید مرا تا شما را اجابت کنم » بیشتر فکر کن. چرا خدا هیچ شرطی برای اجابت دعا قائل نمی شود, جز اینکه او را صدا کنیم؟ مثل اینکه می خواهد همه دعاها را اجابت کند. تو چه فکر می کنی؟
تو با چه زبانی دعا می کنی؟ راستی, اصلا دعا یعنی چی؟
! There is no finish Line !
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پست توسط sahel »

هفته دوازدهم

خدایا! این هفته هم هنوز به دعا کردن فکر می کنم و به خوبی دعا. اما بعضی وقتها دعا کردن برایم خیلی سخت می شود. چون نمی دانم دقیقا چه دعایی باید بکنم. گاهی فکر می کنم فقط برای جیزهای خیلی مهم باید دعا کنم و کار خوبی نیست که وقت و بی وقت و برای هر چیز کوچکی مزاحمت بشوم. اما نمی دانم کجا خواندم که تو به حضرت ابراهیم گفتی: « هیچ عیبی ندارد. نمک غذا و علف گوسفندت را هم از من بخواه. »
آن وقت بود که خیلی ذوق کردم و فهمیدم که تو واقعا دوست داری با تو حرف بزنیم. دلیلش مهم نیست. گاهی وقتها هم, خودت بهانه جور می کنی تا ما دعا کنیم.
راستی خدا, من خیلی وقتها نمی دانم چه دعایی برایم خوب است و چه دعایی بد. ممکن است اشتباهی دعا کنم. خدایا خواهش می کنم خودت دعاهای مرا درست کن. یک چیز دیگر. وقتی قرآن می خوانم, می بینم قرآن یک عالم دعاهای خوب دارد. حتما خدایا, تو از زبان پیامبرهایت می خواهی به ما یاد بدهی چه جوری و چه دعاهایی کنیم.
خدایا من این دعای آخر سوره « بقره » را خیلی دوست دارم. می خواهی آنها را برایت بنویسم:
ای پروردگار ما! اگر فراموش کرده ایم یا خطایی کرده ایم, از ما بازخواست مکن.
ای پروردگار ما! آن گونه که بر امتهای پیش از ما تکلیف سنگینی قرار دادی, تکلیف سنگین بر دوش ما مگذار و آنچه طاقت آن را نداریم, بر ما تکلیف مکن. گناه ما را ببخش و ما را بیامرز و به ما رحم کن.


تو چه جوری دعا می کنی و در دعاهایت از خدا چه می خواهی؟ آخرین دعاهایت را برای خدا بنویس و پست کن. نگو که صندوق پستی خدا را بلد نیستی. نگو که نشانی اش را گم کرده ای.
تو خوب می دانی که این نامه ای است که بی تمبر و پاکت, به دست صاحبش می رسد. پس امتحان کن.
! There is no finish Line !
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پست توسط sahel »

هفته سیزدهم

ای پروردگار ما! بعد از آنکه ما را هدایت کردی, دلهای ما را به باطل متمایل نکن و رحمت خود را بر ما ارزانی دار, که تو بخشاینده ای. آل عمران/ 8


خدایا! من کلی دعای مستجاب نشده دارم. چرا همه دعاهایم را مستجاب نمی کنی. شاید تقصیر من است که زیاد دعا نمی کنم و آن قدرها که لازم است صدایت نمی زنم. راستش, گاهی شیطان می آید وسط دعاهایم و توی دلم را خالی می کند. آن وقت من ناامید می شوم و می گویم اصلا این دعا کردن چه فایده ای دارد؟ خدا که جواب مرا نمی دهد.

اما وقتی به دعاهای قبلی ام فکر می کنم, می بینم چقدر خوب شد که خیلیهایش را مستجاب نکردی. اصلا چقدر خوب است که تو همه دعاها را مستجاب مکی کنی. راستی اگر قرار بود تو همه دعاهای آدمهای روی زمین را مستجاب کنی, حتما دنیا زیر و رو می شد.
خدایا, دلم می خواهد شرطی بین خودمان بگذاریم. شرطمان این باشد که من دعا کنم و تو از بین آنها انتخاب کنی. هر کدامشان را که به دردم می خورد مستجاب کنی و هر کدامشان را که فکر می کنی برایم خوب نیست, بگذاری کنار.

آیا شده است که شب و روز دعا کنی و چیزی را با اصرار از خدا بخواهی, اما خدا دعایت را مستجاب نکند, ولی بعد از مدتی به این نتیجه برسی که چقدر خوب شد دعایت مستجاب نشد؟
اگر چنین تجربه ای داری, ماجرای آن دعا و اتفاقهای بعدی را برای خدا بنویس.
! There is no finish Line !
موضوع جدید ارسال پست

بازگشت به “متفرقه”