آخرین دقیقه ها
-
- مدیر سایت
- پست: 1534
- تاریخ عضویت: دوشنبه 20 تیر 1384, 12:00 am
- محل اقامت: مشهد
- تشکر کرده: 1 دفعه
- تشکر شده: 2 دفعه
- تماس:
آخرین دقیقه ها
دلم گرفته از اين زمونه ، دلم نمي خواد ديگه بمونه ، دلم به من گفت طاقت نداره ، حتي يه لحظه ام زنده بمونه ، من كه بدون دلم مي ميرم ، به اون ميگم كه منم مي ميرم ، دلم به من گفت تو زنده باشي ، فقط بدون من ميشه باشي ، دل قشنگم ، مرحم دردم ، فصل پاييزو منو تو ساختيم ، غم ها رو اونجا منو تو باختيم ، منو تو هرگز تنها نبوديم ، هميشه يا هم غمو شناختيم ، خش خش برگا تو فصل پاييز ، واسه منو تو زمزمه سازه ، زمزمه ي يك غم دوبازه ، غمي كه بي تو فايده نداره ، پس بيا اي دل با هم بمونيم ، خش خش برگو با هم بخونيم ، شايد كه اين بار نوبت ما شه ، نوبت مرگ منو تو باشه . (( نسيم ))
-
- حق آبو گِل داره!
- پست: 460
- تاریخ عضویت: شنبه 25 مرداد 1382, 12:00 am
Re: آخرین دقیقه ها
متن بسيار زيبايي بود
بسيار زيبا
غروب ، گرد بلا پاشيد
به شاخه ها تب مرگ افتاد
به زير هر قدم باران
هزار لاشه ي برگ افتاد
افق در آن شب ابر آلود
به رنگ تفته ي آهن بود
ستاره ها همگي خاموش
دريچه ها همه روشن بود
به كوچه ها نظر افكندم
هنوز كفش كسي جز من
به خاك ، سينه نمي ماليد
نسيم كولي سرگردان
كنار كالبد هر برگ
غريب و غمزده مي ناليد
بسيار زيبا
غروب ، گرد بلا پاشيد
به شاخه ها تب مرگ افتاد
به زير هر قدم باران
هزار لاشه ي برگ افتاد
افق در آن شب ابر آلود
به رنگ تفته ي آهن بود
ستاره ها همگي خاموش
دريچه ها همه روشن بود
به كوچه ها نظر افكندم
هنوز كفش كسي جز من
به خاك ، سينه نمي ماليد
نسيم كولي سرگردان
كنار كالبد هر برگ
غريب و غمزده مي ناليد
به ياد آرزوهايي كه مي ميرند سكوتي مي كنم سنگين تر از فرياد