درد دل با دل

محلی برای مشاعره بین اعضا
compoce
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 284
تاریخ عضویت: شنبه 6 خرداد 1385, 12:00 am
محل اقامت: اينترنت
تشکر شده: 1 دفعه
تماس:

پست توسط compoce »

امشب گريه ميكنم .گريه ميكنم برا تو براي خودم براي تموم اونايي كه خواستن گريه كنن نتونستن. برا ي تمام اون چيزي كه خواستي ونبودم خواستم وبودي. امشب گريه ميكنم به وسعت دريا به وسعت بيشه به وسعت دل عاشق.براي تو...براي تو....و به پاس احترام تمام تحقيرهايي كه از ديگران شنيدم وهنوز شكست نخوردم


اگر در زندگي به مشكلي برخوردي به خدا نگو مشكل من بزرگ است به مشكل بگو خداي من بزرگ است.
compoce
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 284
تاریخ عضویت: شنبه 6 خرداد 1385, 12:00 am
محل اقامت: اينترنت
تشکر شده: 1 دفعه
تماس:

پست توسط compoce »

هرگز نديدم بر لبی لبخند زيباى تورا" "هرگز نمى گيرد كسى در قلب من جاى تورا"
اگر در زندگي به مشكلي برخوردي به خدا نگو مشكل من بزرگ است به مشكل بگو خداي من بزرگ است.
compoce
کاربر خیلی فعال
کاربر خیلی فعال
پست: 284
تاریخ عضویت: شنبه 6 خرداد 1385, 12:00 am
محل اقامت: اينترنت
تشکر شده: 1 دفعه
تماس:

پست توسط compoce »

با مداد رنگي روزه آمدنت را نقاشي ميکنم و جادهايه رفتنت را خط ختي! کسي برايه من نيست. بيا غلط هايه زندگيم را به من بگو و زيره اشتباهتم را خط بکش.بودنت مثله دريايي مرا در بر ميگيرد آنجا که تو هستي،مهيها هم نميتوانند بييند چه رسد به من..............................!!! کدام صبح ميايي؟ کدام چمدن ماله تست؟ کدام دست ترا به من ميرساند؟کدام رز ماله من ميشوي؟بيا که درده دلم را فقط تو ميفهمي
اگر در زندگي به مشكلي برخوردي به خدا نگو مشكل من بزرگ است به مشكل بگو خداي من بزرگ است.
ali-msh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 1315
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 29 شهریور 1384, 12:00 am
محل اقامت: آنجا که دل خوش است
تماس:

پست توسط ali-msh »

یک تاپیک قدیمی بود که توش یه تیکه از شل سيلور استاين آورده بودند و فکر میکنم که استاين هم قطعات ادبی زیبایی داره که در نگاه اول به نظر نمیرسه
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
دستم به خورشيد نمي رسد
نمي توانم به ابرها دست بزنم، به خورشيد نرسيده ام.
هيچ گاه كاري را كه تو مي خواستي انجام نداده ام.
دستم را تا جايي كه مي توانستم دراز كردم شايد بتوانم آنچه تو مي خواستي به دست آورم.
انگار من آن نيستم كه تو مي خواهي.
براي اينكه نمي توانم به ابرها دست بزنم يا به خورشيد برسم.
نه ، نمي توانم ابرها را لمس كنم يا به خورشيد برسم.
نمي توانم به عمق افكارت راه يابم وخواست هاي تو را حدس بزنم.
براي يافتن آنچه تو در پي آني ، كاري از من بر نمي آيد.
مي گويي آغوشت باز است ،
اما خدا مي داند براي چه كسي.
نمي توانم فكرت را بخوانم يا با روياهاي تو باشم.
نمي توانم روياهايت را پي گيرم يا به افكارت پي ببرم.
دلم مي خواهد كسي را بيابي تا بتواند كارهاي ناتمام مرا به انجام برساند
راهي را كه من نيافتم ، او بيابد و براي تو دنياي بهتري بسازد.
كاش كسي را بيابي ، كسي كه بي پروا باشد و بر تو غلبه كند
انديشه هايت را كه همواره در تغير است ، به سمتي هدايت كند
و روح تو را كه همواره در پرواز است ، آزاد سازد.
اما من نمي توانم ... نمي توانم.
نمي توانم زمان را به عقب برگردانم تا دوباره به شانزده سالگي پا بگذاري.
نمي توانم زمينهاي بي حاصلت را دوباره سبز كنم.
نمي توانم بار ديگر درباره آنچه قرار بود چنان باشد و اكنون نيست ، حرف بزنم.
نمي توانم زمان را به عقب برگردانم و تو را به روزگار جوانيت.
نمي توانم زمان را به عقب برگردانم و تو را جوان كنم.
پس با من وداع كن و به پشت سرت نگاه نكن ،
هر چند در كنار تو روزهاي خوشي را پشت سر گذاشتم.
افسوس! من آن نيستم كه بتواند با تو سر كند.
اگر كسي از حال و روز من پرسيد بگو، زماني با من بود.
اما هيچ گاه دستش به ابرها و خورشيد نرسيد.
نمي توانم به ابرها دست بزنم يا به خورشيد برسم.
علي شفق
hsan
بهترین کاربر
بهترین کاربر
پست: 362
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 15 آذر 1383, 12:00 am
محل اقامت: iran
تماس:

پست توسط hsan »

مرا باز گشت، اول کار مشت:همی گفت هر قطره خون، که کشت. من آن تیغ آلوده ،کردم به خاک:پدیدار کردش خداوند پاک. 8O
1212
موضوع جدید ارسال پست

بازگشت به “مشاعره”