دروغ

شعرهای خود را در این انجمن ارسال کنید و در مورد اشعار به تبادل نظر بپردازید
موضوع جدید ارسال پست
hoooman
کاربر جدید
کاربر جدید
پست: 6
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه 21 شهریور 1387, 12:00 am

دروغ

پست توسط hoooman »

دروغ

پسر: دوست دارم
پسر: چه قدر تو خوبي ! کاشکي تو رو براي هميشه داشته باشم .
پسر: مي خوامت براي هميشه

دختر يه نيم نگاه

پسر: چرا باور نداري دوست دارم ؟؟؟

دختر دلش مي لرزه . نمي دونه بايد چه کار کنه اما قلبش مثل قلب يه گنجشک که توي دستهاي يه غريبه ست مي تپه. اما بالاخره....
دختر مي خنده.
پسر قهقه مي زنه.
حالا دو تايي با هم مي خندند. واي که چه قدر قشنگ صداي خنده هاي دو تا گنجشک عاشق.

دختر:راست مي گي منو مي خواي براي هميشه.
پسر: آره به خــدا!

دختر چشم هاشو رو هم مي ذاره و مي گه : منم مي خوامت.
پسر دست دختر رو آروم تو دستاش مي گيره و نوازش مي کنه . دستاشو مي بوسه و يه لبخند مي زنه.
قلب دختر تند تند مي زنه.

دختر: فردا مياي به ديدنم ؟؟
پسر:آره ، مگه مي شه که نيامو تو رو نبينم.

چه روزاي قشنگي دارن . خوش به حالشون.

دختر منتظره.

دختر: چرا دير کرده هميشه که زود ميومد . واي خدااااا کاشکي زود تر بياد.

پسر سرشو مياره نزديک سر دختر

پسر: سلام گلم

دختر بر مي گرده...

دختر: سلام
دختر: چرا دير کردي دل نگرونت شدم مگه تو نمي دوني قلب من خيلي نازک زود مي شکنه.
پسر: قربون اون قلب نازکت برم، آخ ببخشيد عزيزم کارم طول کشيد.
دختر: اشکال نداره عزيزم.

حالا اونا با هم خوش اند . دل در گرو دل هم ديگه چشم تو چشم هم ديگه .
توي يه روز قشنگ بهاري که نسيم بهار صورت آدم رو نوازش مي ده....

پسر:اوم م م ، من يه دروغ به تو گفتم.
دختر:چي؟
پسر: منو ببخش. نبايد به ت دروغ مي گفتم از روز اول بايد راستش رو مي گفتم.
دختر: مگه چي گفتي؟
پسر: من...

دختر گوش مي ده. هيچ چي نمي گه. قطره هاي اشک صورتشو مي پوشونه اون قدر که جز اشکاي خودش ديگه هيچ چي رو نمي بينه.با دستاش صورتشو پاک مي کنه اما نمي تونه نمي تونـــــــــه جلوي گريه شو بگيره.

پسر: اگه بخواي مي تونيم فقط مثل دو تا دوست صميمي باشيم....
دختر:من دوست دارم . من تو رو مي خوام براي هميشه . من دوست صميمي نمي خوام.
چرا با من اين کارو کردي؟ چرا از اول نگفتي ؟

پسر هيچ چي نمي گه
تنها حرفش اينه که ...

پسر: يه حس خوبي نسبت به تو داشتم با خودم گفتم اگه راستشو بگم ممکن از دستت بدم اما ...
بايد به ت مي گفتم.
دختر: حالا اين حرفا يعني چي ؟ يعني مي خواي من برم ؟
پسر: سکوت
دختر: باشه . هر طور تو بخواي . من حرفي ندارم. نمي خوام باعث رنجش ت بشم.
خداحافظ ، هر جا که هستي شاد باشي و سلامت.

حالا دختر تنهايه ، حال و روزش بد جوري خرابه.
داره سعي مي کنه با خودش و عشقش کنار بياد اما سعي نمي کنه که عشقشو فراموش کنه.

دختر: اون که مي دونست من و اون مال هم ديگه نيستيم پس چرا عاشقم کرد؟ چراااااا؟
چرا دلمو با خودش برد و ديگه پس نداد.
آره، مي دونم که اون حق داره که براي زندگيش آزادانه تصميم بگيره و من حق ندارم باعث
رنجش اون بشم چون اون خيلي خوبه .
ولي کاشکي مي دونست که چه قدر دوستش دارم.


آره، کاشکي پسر مي دونست که دختر چه قدر دوستش داره . اون قدر که راضي شد به خاطرش پا روي قلبش بذاره.
کاش پسر مي دونست که شکستن دل يه گنجشک گناه داره !!!
پیوست ها
aaaa.jpg
aaaa.jpg (9.15 کیلو بایت) مشاهده 3019 مرتبه


sofia_loren
مدیریت تالارگفتمان
مدیریت تالارگفتمان
پست: 2836
تاریخ عضویت: شنبه 26 آذر 1384, 12:00 am
تشکر کرده: 13 دفعه
تشکر شده: 8 دفعه

پست توسط sofia_loren »

ممنون :?:
...
موضوع جدید ارسال پست

بازگشت به “شعر”