نمی پرسی که چشمم پر زخونِ ؟
نمی پرسی چرا قدم کمونِ
نمی پرسی از آن وقتی که رفتی
نمی پرسی که این دل واژگونِ
نمی دونی اسیر زلفت هستم
نمی پرسی فراقت دردمونِ ؟
نمی دونی که آه و ناله مو
به چرخش در زمین و آسمونِ
نمی دونی که مجنون تو هستم
نمی دونی که درد مو جنونِ
نمی پرسی که از تو بوده ام مو
نمی دونی الیک راجعونِ
نمی دونی که بی تو شادیُم نی
نمی دونی همه عُمرم خزونِ
نمی پرسی ز احوال من زار
نمی پرسی که بی تو چند و چونِ