جبران خليل جبران

در این بخش می تونید سخنان بزرگان رو در زمینه های مختلف بخونید
موضوع جدید ارسال پست
shaghayegh
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 460
تاریخ عضویت: شنبه 25 مرداد 1382, 12:00 am

جبران خليل جبران

پست توسط shaghayegh »

انسانيت روح خداوند است در زمين.
در اعماق روح، شوقی است که انسان را از ديده به ناديده ،
و به سوی فلسفه و ملکوت سوق می دهد.
آنکه وجود حقيقی خويش را می بيند ، به راستی واقعيت زندگی را برای خود ،
بشريت و همه چيز ديده است.


جبران خليل جبران


به ياد آرزوهايي كه مي ميرند سكوتي مي كنم سنگين تر از فرياد
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پست توسط sahel »

انسان، روح خداوند است كه بر زمين گام برمي دارد.
او بر ويرانه ها ايستاده و برهنگي خود را در پس جامه هايي ژنده پوشانده است. بنگريد اشك هاي خداوند را كه بر گونه هاي تكيده اش مي چكد. بشنويد آوايش را كه فرزندان خود را صدا مي زند؛ فرزنداني كه شمشيرهاي خود را تيز مي كنند و به شيون مادران اعتنايي ندارند.
! There is no finish Line !
sahel
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 1958
تاریخ عضویت: دوشنبه 27 مرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: فارس / لارستان
تشکر کرده: 4 دفعه
تماس:

پست توسط sahel »

روح من همدم هميشگي من است؛
به وقت دشواري، تسلايم مي دهد و به وقت غم، اندوهم را مي زدايد !
! There is no finish Line !
evan
کاربر جدید
کاربر جدید
پست: 7
تاریخ عضویت: دوشنبه 22 مرداد 1386, 12:00 am
محل اقامت: mashhad

پست توسط evan »

بهار
محبوب من ، بیا ، تا دمی میان تپه ها قدم زنیم برف ها همه آب شده اند .زندگی از بستر بر خاسته،می بینم او را در فراز و نشیب ها .
بیا رد گامهای بهار را در سبزه زار های دور دست بجوییم .
باز آی تا به بلندای تپه ها پر کشیم و درباره ی سبزه زارانی اندیشه کنیم که در آن پایین دستها موج می زنند.
هان،سپیده ی بهاری ،آن کهنه لباس شبهای ظلمانی زمستان را از تن دراورده و تن پوشی از شکوفه های زیبای درختان هلو و سیب را به برکرده و چون نوعروسان شب قدر جلوخ فروشی می کند.
تاک بنان از خواب بر خواسته اند و چون عاشقان ساقه های خود را در آ غوش گرفته اند.
آری می بینم جویبارانی را که میان صخره ها ،رقصان روانند.تو گویی ترانه های شادی و سرور را تکرار می کنند . و گلها چون حبابهای نشسته بر دریا در میان سبزه زاران جلوه می فروشند.
باز آی تا اشکهای باران را از ساغر نرگس سرکشیم و گوش جانهایمان را سرشار از ترانه های شادمانه پرندگان کنیم و بوییدن عطر نسیم را غنیمت شماریم و در کنار این سنگ بزرگ همچون بنفشه ها پنهان بنشینیم و عاشقانه گونه هایمان را غرق بوسه کنیم
جبران خليل جبران :o
موضوع جدید ارسال پست

بازگشت به “سخنان بزرگان”