بگریختی

شعرهای خود را در این انجمن ارسال کنید و در مورد اشعار به تبادل نظر بپردازید
موضوع جدید ارسال پست
mahdyar
چشم و چراغ سایت
چشم و چراغ سایت
پست: 2032
تاریخ عضویت: شنبه 21 آبان 1384, 12:00 am
محل اقامت: عيبي يخ‌دي‌بابا
تشکر کرده: 2 دفعه
تشکر شده: 2 دفعه

بگریختی

پست توسط mahdyar »

شعر 2904 ديوان شمس

عاقبت از عاشقان بگریختی ********* وز مصاف ای پهلوان بگریختی

سوی شیران حمله بردی همچو شیر********* همچو روبه از میان بگریختی

قصد بام آسمان می داشتی ********* از میان نردبان بگریختی

تو چگونه دارویی هر درد را ********* کز صداع این و آن بگریختی

پس روی انبیا چون می کنی ********* چون ز تهدید خسان بگریختی

مرده رنگی و نداری زندگی ********* مرده باشی چون ز جان بگریختی

دستمزد شادمانی صبر توست ********* رو که وقت امتحان بگریختی

صبر می کن در حصار غم کنون ********* چون ز بانگ پاسبان بگریختی

کی ببینی چشم تیرانداز را ********* چون ز تیر خرکمان بگریختی

زخم تیغ و تیر چون خواهی کشید ********* چون تو از زخم زبان بگریختی

رو خمش کن بی نشانی خامشی است ********* پس چرا سوی نشان بگریختی
:cry: :cry:


ان الله مع الصابرین

انسان برای پیروزی آفریده شده است او رامی توان نابود کرد ولی نمی توان شکست داد.
موضوع جدید ارسال پست

بازگشت به “شعر”