برای تو...

در این انجمن میتونید سروده های خودتون رو بنویسید و دوستان در مورد آنها اظهار نظر کنند
mohsen_s
کاربر جدید
کاربر جدید
پست: 11
تاریخ عضویت: یک‌شنبه 27 آذر 1384, 12:00 am
محل اقامت: آن جايي كه ديگر زندگي مرگست...

پست توسط mohsen_s »

در بهاری که بی تو خزان شد فهمیدم که نیستی تو :oops:


دلا خو كن به تنهايي...كه از تن ها بلا خيزد
Ali
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 253
تاریخ عضویت: جمعه 13 خرداد 1384, 12:00 am

پست توسط Ali »

خدايا من در كلبه فقيرانه خود چيزي را دارم كه تو در عرش كبريايي خود نداري.
من چون تويي را دارم و تو چون نداري.

اينم از طرف من براي شما دوستان
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست ... هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود ... صحنه پیوسته بجاست ... خرم آن نغمه که هرگز نرود از یاد
nafise
حق آبو گِل داره!
حق آبو گِل داره!
پست: 385
تاریخ عضویت: دوشنبه 19 خرداد 1382, 12:00 am
محل اقامت: مشهد
تشکر شده: 1 دفعه
تماس:

پست توسط nafise »

دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت

ای دختر بهار حسد می برم به تو

عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا

با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو


بر شاخ نوجوان درختی شكوفه ای

با ناز می گشود دو چشمان بسته را

می شست كاكلی به لب آب نقره فام

آن بال های نازك زيبای خسته را


خورشيد خنده كرد و ز امواج خنده اش

بر چهر روز روشنی دلكشی دويد

موجی سبك خزيد و نسيمی به گوش او

رازی سرود و موج بنرمی از او رميد


خنديد باغبان كه سرانجام شد بهار

ديگر شكوفه كرده درختی كه كاشتم

دختر شنيد و گفت چه حاصل از اين بهار

ای بس بهارها كه بهاری نداشتم


خورشيد تشنه كام در آنسوی آسمان

گوئی ميان مجمری از خون نشسته بود

می رفت روز و خيره در انديشه ئی غريب

دختر كنار پنجره محزون نشسته بود


------ فروغ فرخزاد -------
در تاریخ زندگی خوانده ام : دوستی یک اتفاق،جدایی یک قانون، و تنهایی یک رسم است.
موضوع جدید ارسال پست

بازگشت به “اشعار شما”