سلام
راستش امشب دلم گرفته بود. رفتم سراغ دفترم يكي از شعر هايي كه خودم گفتم و دوست اش دارم رو براتون نوشتم. البته اين شعرها شعر نيست پر ايراد بهتر بگم حرف دل.
هر چند تصميم گرفته بودم شعر هام و نوشته هام رو به كسي ندم اما امشب رو به خودم تخفيف ميدم.
با اجازه از بزرگان شعر و ادب
باز امشب من و تو، و نگاهی که مرا
می برد تا ته رود، می برد تا ته دشت
و در آن هر لحظه، به تمنای حیاتی ابدی
در شب چشمانت، بی ریا میمرد
باز امشب من و تو، و نگاهی که در آن
جوشش احساسی است
من بدان مینگرم، میگریم
تو به من میخندی، و نخواهی دانست
در میان هر اشک، هستی ام، پنهان است
باز امشب من و تو، و لبی پر لبخند
خنده ات، پر از بغض نهان سینه
گریه ات، پر از مهر خموشی بر لب
خنده را تا چه زمان، سپر درد کنی؟
گرمی اشکت را، از پس آن لبخند
با تمام رگ و پوست، حس کردم
باز امشب من و تو، و نگاه و لب من
به تمام احساس، به تمام ایمان
من تو را میخواهم، میجویم
به قلم مهدي منصوري
باز امشب من و تو و ...
-
- مدیر انجمن
- پست: 75
- تاریخ عضویت: شنبه 25 مرداد 1382, 12:00 am
- محل اقامت: مشهد
- تماس:
-
- کاربر فعال
- پست: 118
- تاریخ عضویت: یکشنبه 18 مرداد 1383, 12:00 am
- محل اقامت: مشهد
- تماس: