دوباره تنها شديم!

شعرهای خود را در این انجمن ارسال کنید و در مورد اشعار به تبادل نظر بپردازید
موضوع جدید ارسال پست
ali-msh
مدیر سایت
مدیر سایت
پست: 1315
تاریخ عضویت: سه‌شنبه 29 شهریور 1384, 12:00 am
محل اقامت: آنجا که دل خوش است
تماس:

دوباره تنها شديم!

پست توسط ali-msh »

گفتم: «بمان!» و نماندي!
رفتي،
بالاي بام آرزوهاي من نشستي و پايين نيامدي!
گفتم:
نردبان ترانه تنها سه پله دارد:
سكوت و
صعودُ
سقوط!
تو صداي مرا نشنيدي
و من
هي بالا رفتم، هي افتادم!
هي بالا رفتم، هي افتادم...
تو مي دانستي كه من از تنهايي و تاريكي مي ترسم،
ولي فتيله فانون نگاهت را پايين كشيدي!
من بي چراغ دنبال دفترم گشتم،
بي چراغ قلمي پيدا كردم
و بي چراغ از تو نوشتم!
نوشتم، نوشتم...
حالا همسايه ها با صداي آواز هاي من گريه مي كنند!
دوستانم نام خود را در دفاترم پيدا مي كنند
و مي خندند!
عده اي سر بر كتابم مي گذارند و رؤيا مي بينند!
اما چه فايده؟
هيچكس از من نمي پرسد،
بعد از اين همه ترانه بي چراغ
چشمهايت به تاريكي عادت كرده اند؟
همه آمدند، خواندند، سر تكان دادند و رفتند!
حالا،
دوباره اين من و ُ
اين تاريكي و ُ
اين از پي كاغذ و قلم گشتن1

گفتم : « - بمان!» و نماندي!
اما به راستي،
ستاره نياز و نوازش!
اگر خورشيد خيال تو
اينجا و در كنار اين دل بي درمان نمي ماند،
اين ترانه ها
در تنگناي تنهايي ام زاده مي شدند؟?

------------------------------------------------------- شعر : يغما گلروئي ---------------------------
اگر نرفته بودي من تنها ميشدم ! چه حال و هوايي دارد تنهايي ! شايد بغض ...


علي شفق
موضوع جدید ارسال پست

بازگشت به “شعر”