تاریخچه مشهد

در مورد تاریخ ایران
موضوع جدید ارسال پست
fire
فروم باز
فروم باز
پست: 1977
تاریخ عضویت: دوشنبه 30 بهمن 1385, 12:00 am
محل اقامت: تالار گفتمان
تشکر کرده: 3 دفعه
تشکر شده: 13 دفعه
تماس:

تاریخچه مشهد

پست توسط fire »

اول سلام .......
دوم اینکه یکی از دوستان پیامی داده بود و در مورد تاریخچه ی مشهد درخواست اطلاعات کرده بود ..... دوست عزیز امیدوارم مطلب زیر به دردتون بخوره .... اگه اطلاعات در مورد مطالب دیگه هم نیاز داشتین بهتره توی همین انجمن درخواست بدین تا بقیه دوستان هم متوجه درخواست شما بشن و بتونن کمکتون کنن .....

موفق باشید ....
...............................................................................................................................................

شهر مشهد در بخش مركزی شهرستان مشهد واقع در شمال شرقی استان خراسان و در محدوده‌ای به مساحت 270 كيلومتر مربع قرار دارد. اين شهر حدود دو ميليون و پانصد هزار نفر است. شهر مشهد بين مدار جغرافيایی 10/36 تا 23/36 عرض شمالي و 28/59 تا 43/59 طول شرقی قرار گرفته است. ارتفاع متوسط شهر از سطح دريا حدود 1050 متر (حداكثر 1150 متر و حداقل 950 متر) و جهت باد غالب از غرب به شرق است. با توجه به وجود بارگاه ملكوتي حضرت علی‌ابن‌موسی‌الرضا (ع) و ساير جاذبه- های زيارتی و سياحتی، شهر مشهد هر ساله از نزديك به سيزده ميليون زائر پذيرایی می‌كند.

با توجه به جمعيت شهر مشهد و تمايل عمومی به تحصيلات عاليه، مراكز آموزش عالی و پژوهشی متعددی در اين شهر وجود دارند از جمله مهمترين آنها مي توان به پارك علم و فناوری خراسان، دانشگاه فردوسی مشهد، دانشگاه علوم پزشكی، پژوهشكده تحقيقات توسعه فناوری خراسان، دانشگاه آزاد اسلامي و ساير مراكز آموزشی عالي غير انتفاعی و آموزشكده و دانشسراهای مختلف اشاره كرد.
تصویر

موقعيت جغرافيايي
شهر مشهد مركز شهرستاني به همين نام و مركز پهناورترين استان، يعني خراسان است كه داراي 313337 كيلومتر مربع مساحت مي باشد و در 36 درجه و 17 دقيقه عرض شمالي و 59 درجه و 36 دقيقه و 45 ثانيه طول شرقي قرار دارد. وسعت شهرستان مشهد 17358 كيلومتر مربع است و در حوضه آبريز كشف رود و در انتهاي جنوبي دشت رسوبي توس واقع است و دو رشته كوه هزار مسجد در شمال و بينالود در جنوب آن قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دريا حدود 970 متر و فاصله زميني آن با تهران 934 كيلومتر است، و رودخانه كشف رود در 8 كيلومتري شمال اين شهر از شمال غرب به سمت شرق جريان دارد. شهرستان مشهد محدود است از شمال به جمهوري تركمنستان و از شمال غربي به درگز و چناران و از غرب و جنوب به شهرستانهاي نيشابور و فريمان و از شرق و جنوب شرقي با سرخس و تربت‏جام هم مرز است.
اين شهرستان داراي 4 شهر (كلات، طرقبه، شانديز و مشهد) و 5 بخش و 15 دهستان و 1190 آبادي بوده و جمعيت شهرستان مشهد براساس آخرين سرشماري در سال 1375، 2247996 نفر بوده است كه 1908083 نفر ساكن در شهر و 339728 در روستا و بقيه غير ساكن بوده‏اند. در نظام سلسله مراتب شهري ايران، مشهد در مرتبه دوم بعد از تهران قراردارد كه به دليل اعتبار فرامنطقه‏اي و عوامل مختلفي همچون قرارداشتن در مسير راههاي تجاري و ارتباطي كشورهاي آسياي ميانه و افغانستان، همواره جمعيت آن در حال افزايش است.

آب و هوا
مشهد به دليل موقعيت جغرافيايي خاص كه درمنطقه مرزي بين شمال و جنوب خراسان قراردارد و همچنين تداخل جبهه‏هاي مختلف آب و هوايي، داراي آب و هوا و خصوصيات ويژه اقليمي است و قسمت اعظم دشت مشهد- نيشابور، جزء اقليم سرد و خشك و قسمتي از دشت مشهد - قوچان، نيم خشك و سرد و بخش كوچكي از بلندترين ارتفاعات رشته كوه هاي بينالود و هزار مسجد جزء اقليم مرطوب سرد مي‏باشد و در مجموع شهر مشهد داراي آب و هواي متغير، اما معتدل و متمايل به سرد و خشك است و از تابستانهاي گرم و خشك و زمستانهاي سرد و مرطوب برخوردار است. بيشترين درجه حرارت در تابستانها 35 درجه بالاي صفر و كمترين آن در زمستان 15 درجه زير صفر و ميزان بارندگي متغير و ميانگين بارندگي سالانه در مشهد حدود 253 ميليمتر مي‏باشد. رودخانه مهم آن كشف رود است كه از شاخه‏هاي مهم آن رادكان، طرقبه، جاغرق، دهبار، زشك، گلستان و دولت آباد است. منابع تأمين آب زيرزميني دشت مشهد شامل چشمه، قنات، چاه‏عميق و نيمه عميق است.

وضعيت اقتصادي
مشهد به جهت دارا بودن دشت حاصلخيز و نيز از جهت دامپروري و صنعت از اهميت زيادي برخوردار است. در زمينه كشاورزي، دشت مشهد داراي اراضي مزروعي گسترده است و زراعت اصلي آنها گندم، جو، چغندر قند، پنبه، علوفه، جاليز صيفي جات، نخود آبي و ديم است و باغات ميوه نيز از وسعت قابل ملاحظه‏اي برخوردار است و محصولات عمده مشهد سيب، گلابي، هلو، گوجه فرنگي، گيلاس، آلبالو و... است. مراتع مشهد اكثراً ييلاقي است و مستعد داشتن گونه‏هاي علوفه‏اي، دارويي و صنعتي مي‏باشد. مساحت مراتع مشهد، حدود 1866000 هكتار است و مراتع مصنوعي به مساحت 2000 هكتار و مساحت جنگلها حدود 22500 هكتار است كه 15000 هكتار آن شامل جنگلهاي پسته و 7500 هكتار شامل جنگلهاي ارس است. درختان موجود در جنگلها، زبان گنجشك، اقاقيا، افرا، بيد، كاج، سرو خمره‏اي و سرو نقره‏اي‏ است. مشهد از نظر پرورش دام و طيور نيز اهميت دارد.

وضعيت صنعتي
مشهد به دليل وجود منابع معدني مختلف و تمركز مراكز توليدي و صنايع خوراكي، نساجي، برق، الكترونيك، شيميايي، دارويي، سلولزي و صنايع ديگر فلزي و غير فلزي، بويژه صنايع دستي داراي اهميت است و صنايع دستي مهم آن از جمله فرش بافي (قاليچه و گليم)، شعربافي، نمدمالي، پوستين دوزي، سنگ تراشي، قلمزني روي سنگ، سفالگري، سبد و حصيرباف، فرآورده‏هاي چوبي، فلزي و نقاشي روي چرم، مورد توجه زائران و مسافران است. در شهر مشهد به عنوان صنعتي‏ترين قسمت استان خراسان، بيشترين فعاليتهاي اقتصادي در بخش كشاورزي، صنايع غذايي، صنايع ساختماني، نساجي و پوشاك است. صنايع غذايي فعاليت اساسي را در بخش صنعت مشهد تشكيل مي‏دهد و مشهد در صنعت قند كشور مقام برجسته‏اي دارد و يكي از صادرات عمده مشهد به خارج از منطقه قند توليدي در اين شهر است.
در بخش صنايع غذايي كه عمده فعاليتهاي صنعتي مشهد را تشكيل مي‏دهد، در بيش از پانصد واحد توليدي و كارخانه، انواع رشته‏هاي صنايع غذايي شامل قند، شير پاستوريزه و مواد لبني، آرد، كمپوت، نوشابه‏هاي غير الكلي، آبميوه و ديگر مواد غذايي فعال است. در بخش صنايع نساجي، ريسندگي، پشم بافي، نخ تابي، بافندگي و نساجي تريكو توليدات مختلف و متنوعي به بازار فروش عرضه مي‏شود و در بخش صنايع فلزي توليدات مختلف اعم از در و پنجره‏، كابل، سيمهاي برق، الكتروموتور و تراش فلزات انجام مي‏شود و مهمترين توليدات در بخش صنايع كاني غير فلزي، آجرماشيني، آجرفشاري، پانل و فرآورده هاي عايق سنگي مي باشد. در بخش صنايع دستي كه مهمترين كالاهاي مسافران و مورد نياز زائران مي‏باشد، توليدات مختلف در رشته‏هاي دستباف، فيروزه، سنگ و محصولات توليدي كارگاههاي پوستين دوزي، قلمكاري، قلابدوزي و قالي‏بافي براي فروش به بازارهاي مشهد عرضه مي‏شود.

وضعيت تجاري
شهر مشهد از گذشته به عنوان يك شهر زيارتي و سياحتي مطرح بوده و در حال حاضر علاوه بر اهميت زيارتي و سياحتي از جهت فرهنگي، علمي و سياسي و اقتصادي اهميت يافته است، به طوري كه به دلايل مختلف، از جمله حضور بيش از 12 ميليون مسافر و زائر در هر سال و قرارداشتن در مسير بزرگراه آسيايي، از امكانات اقتصادي و تجاري ويژه‏اي برخوردار شده است، چنان كه هم اكنون مركز اداري يكي از مهمترين گمرگات ايران در مشهد قرار دارد. زائران و مسافران عامل اصلي رونق و اهميت بازرگاني در مشهد بوده‏اند و عامل ديگر قرار داشتن مشهد در مسير بزرگراه آسيايي است كه بازارهاي متعدد در اين شهر ايجاد شده است.
تعداد زيادي كارگاههاي خاص توليدات كالاهاي مورد نياز زائران در مشهد وجود دارد كه سوغاتيهاي مشهد از جمله: زعفران، زيره، خشكبار، نبات، مهر و تسبيح و ديگر محصولات را بسته‏بندي نموده، در معرض فروش قرار مي‏دهند. مهمترين واردات مشهد، انواع الكتروپمپ، موتور برق، و شارژ و فرشهاي ماشيني و ماشينهاي فتوكپي، تحرير، حساب، وسايل روشنايي برق و گاز، لوازم نيروگاهي، انواع لامپ، لوازم اندازه‏گيري و تجزيه الكترونيك، انواع دوربينهاي عكاسي و فيلمبرداري، لوازم پزشكي، شيرآلات، لوازم پمپ، جرثقيل، كاميون يدك‏كش، ترانسفورماتور، محصولات شيميايي، قطعات فلزي، چراغهاي ايمني، سنگهاي صيقل و سمباده، رنگهاي صنعتي، ماشين آلات جوجه‏كشي، ماشينهاي خودكار رايانه، لوازم صوتي و تصويري وقطعات آن، مواد لبني وخوراكيهاي مختلف است كه بيشتر از كشورهاي اروپايي، ژاپن، پاكستان و دوبي وارد مي‏شود.
مهمترين صادرات مشهد، پتو، روده، كرك، پسته، آلو، سيب قيسي، برگه زردآلو، زيره سبز، خربزه، گيلاس، انگور، كيك رضوي، فرش، زعفران، ظروف آلومينيوم، لوازم شخصي، رب گوجه‏فرنگي، فرش، ميوه‏جات خشك و تازه است كه به كشورهاي اروپايي، ژاپن، كانادا، امارات متحده، كويت و ديگر كشورها صادر مي‏شود. در مجموع مشهد از نظر توليد ميوه يكي از شهرهاي مهم ايران به شمار مي‏آيد و به دليل وجود منابع معدني مختلف و تمركز مراكز توليدي و صنايع خوراكي، نساجي، برق و الكترونيك، شيميايي و دارويي، سلولزي و صنايع ديگر فلزي و غير فلزي و صنايع دستي داراي اهميت است و رايج‏ترين صنايع در مشهد صنعت فرش بافي (قاليچه، گليم)، شعربافي، نمدمالي، پوستين دوزي، سنگ تراشي، قلمزني روي سنگ، سفالگري، سبد و حصيربافي، فرآورده‏هاي چوبي و فلزي، نقاشي روي چرم و بدليجات است.
علاوه بر اهميت صنايع در مشهد، صنعت جهانگردي نيز در اين شهر از اعتبار و اهميتي ويژه برخوردار است و به دليل وجود جايگاه زيارتي و امكانات سياحتي و گردشگري، مشهد به عنوان يكي از مهمترين قطبهاي گردشگري در جهان اسلام و ايران اسلامي, مطرح است، به طوري كه سالانه بين 12 تا 14 ميليون زائر و مسافر در ايام مختلف سال بويژه نوروز و تابستان و ايام مذهبي و اعياد به مشهد سفر مي‏كنند تا ضمن برخورداري از فيوضات معنوي سفر و زيارت بارگاه ثامن الحجج(ع) از جاذبه‏هاي توريستي اين شهر ديدن نمايند. در شهر مشهد علاوه بر تعداد زيادي هتل، مهمانپذير، هتل آپارتمان، مسافرخانه، كمپ‏هاي زائر، هتلهاي اداري و سازماني، تكيه‏ها و حسينيه‏ها، در ايام ويژه ستادهاي اسكان از طرف ادارات و سازمانها تشكيل مي‏شود كه با هماهنگي و همكاري شهرداري مشهد، ادارات ونهادهاي مختلف، مكانهاي مختلفي براي پذيرايي وبيتوته مسافران فراهم مي‏گردد.
بيشتر مردم مشهد ايراني و تعدادي نيز ترك و كرد و عرب هستند، اما زبان رسمي مردم اين شهر فارسي و لهجه مشهدي است و 99% ساكنان مسلمان و غالباً پيرو مذهب شيعه جعفري مي‏باشند و بقيه ساكنان پيروان اديان و مذاهب ديگر هستند. براساس آمارگيري، بيشترين درصد شاغلان در مشهد را بخش خدمات و صنعت تشكيل مي دهد و درصد كمتري در بخش كشاورزي شاغل مي باشند. درصد شاغلان در بخش خدمات همواره در حال افزايش است كه علاوه بر مسايل عام مربوط به شهرهاي ايران، مشهد به دليل موقعيت زيارتي و تجارتي و سياحتي، زمينه جلب و جذب اين مشاغل را داشته است.

وضعيت فرهنگي
در شهر مشهد به ميمنت وجود مرقد مبارك ثامن الحجج (ع) از گذشته‏هاي دور امكانات مختلف فرهنگي در اطراف حرم مطهر وجود داشته و مركز فعاليتهاي مذهبي و علمي بوده است، به گونه‏اي كه در حال حاضر, مشهد به دليل وجود امكانات مختلف فرهنگي از قبيل حوزه‏هاي علميه، مراكز دانشگاهي، پژوهشي و تحقيقاتي متعدد و مراكز مختلف تحصيلات پيش‏دانشگاهي، انجمنهاي مذهبي، علمي، ادبي، هنري، جلسات سخنراني و وجود نشريات و روزنامه هاي مختلف، يكي از مراكز مهم فعاليتهاي فرهنگي كشور به شمار مي‏آيد. اين شهر به دليل اهميت فرهنگي از قطبهاي مهم مذهبي و علمي محسوب مي‏شود و همواره سمينارها و همايش‏هاي مختلف در اين شهر برگزار مي‏گردد.
علاوه بر فعاليتهاي اساسي و مهم مذهبي و علمي، وجود نمايشگاههاي فصلي و دائمي كتابهاي منتشره در اين شهر از جمله عوامل مهم در اعتلاي فرهنگي مجاوران و زائران است. در شهر مشهد علاوه بر مدارس علميه، دانشگاههاي دولتي و مراكز دانشگاهي ديگر از جمله مراكز دانشگاهي غير انتفاعي دانشگاه آزاد، پيام نور، مراكز آموزش مديريت دولتي، مراكز آموزشي عالي فرهنگيان، مراكز تربيت معلم و ديگر مراكز آموزشي عالي وابسته به وزارتخانه‏ها و نهادهاي مختلف وجود دارد كه در آنها تعداد زيادي از دانشجويان بومي و غير بومي به تحصيل اشتغال دارند. از ديگر امكانات فرهنگي در شهر مشهد، مركز صدا و سيما، مجموعه هاي ورزشي و موزه‏ها مي باشد كه شامل 11 موزه آستان قدس رضوي، موزه نادري، موزه فردوسي و موزه تاريخ طبيعي خراسان و همچنين مراكز پژوهشي، و كتابخانه‏ها و كتابفروشي‏هاي متعدد است.

..........................................
مشهد - Mashhad
آخرین ويرايش توسط 1 on fire, ويرايش شده در 0.


fire
فروم باز
فروم باز
پست: 1977
تاریخ عضویت: دوشنبه 30 بهمن 1385, 12:00 am
محل اقامت: تالار گفتمان
تشکر کرده: 3 دفعه
تشکر شده: 13 دفعه
تماس:

پست توسط fire »

مشهد؛ شهر آگاهی، شهر حضورـ درنگی در معنای واژه‌ی مشهد

از تاريخ هر شهری که سخن به ميان آيد، يکی از نخستين چيزهايی که مورد بررسی قرار می‌گيرد، وجه تسميه‌ی آن شهر و چگونگی و دليل پيدايش نام آن است. شما در آغاز هر کتاب يا مقاله‌ای که پيرامون تاريخ يک شهر نوشته شده باشد، با اين جمله روبرو می‌شويد که « اين شهر را از اين رو فلان نام داده‌اند که....» برخی از اين نام‌ها چندان دور از ذهن و ناآشنا هستند يا در طول تاريخ و به اقتضای تحولات زبانی، آن سان دستخوش دگرگونی و تغيير و تبديل شده‌اند، که پژوهشگر برای يافتن وجه آغازين آن بايد به دلايل و نشانه‌های متعددی متوسل شود و پرنده‌ی خيال خود را به اين سو و آن سو بکشاند تا آن را به خواننده‌ی امروزی بشناساند و او را با دليل نام‌گذاری آن شهر آشنا کند.
نام تهران را بنگريد؛ هر کس برای نام‌گذاری آن وجهی ساخته، و دليلی آورده است، اما هنوز پژوهندگان و تهران‌شناسان در اين زمينه، به ديدگاه يکسانی که پذيرفته‌ی همگان باشد، دست نيافته‌اند. برخی آن را ديگرگون‌شده‌ی «تَهِ ران»، به معنی «زيرِ زمين» گرفته و گفته‌اند که چون مردم آن ديار در هنگام يورش دشمن به زير زمين پناه می‌برده‌اند، اين نام را بر آن نهاده‌اند. برخی گفته‌اند: «ران» يعنی دامنه و «تهران» در برابر «مهران» می‌نشيند، که اولی به معنی «دامنه‌ی پايين» و دومی به معنی «بالای دامنه» است. برخی بر اين باورند که «تهران» به معنی «گرمسير»، در برابر «شميران» به مفهوم «سردسير» است. شماری از پژوهشگران بر اين اعتقادند که «طهران» از ريشه‌ی «طـُـهر» به معنی «پاکی» است، و به دليل وجود رودخانه‌های فراوان، بدين نام خوانده شده است. پژوهشگران ديگری بر آنند که نام آن در اصل «تيران» بوده، که يا از نام فارسی ستاره‌ی عطارد، يعنی «تير» گرفته شده، يا برگرفته از «تئيره» می‌باشد که به استناد کتاب اوستا، نام يکی از قله‌های کوه البرز است.
نام بيشتر شهرهای ايران، از همين دست است، اصفهان و سمنان و کرمان و تبريز و کجا و کجا، همه سرگذشتی پر پيچ و خم دارند و برای دسترسی به وجه تسميه‌ی هر يک يا بايد شکل نخستين آن را يافت و مثلاً از «سپاهان» به «صفهان» و سپس به اصفهان رسيد، يا از «سمينه»، «سکنان»، «سيم و لام»، «سمينا» و «سه مه نان» سرانجام به سمنان رسيد، يا زبان‌ها و گويش‌های ديرينه را فرا گرفت و به معنا و مفهوم نام شهرها دست پيدا کرد و از «کرمن» و «کرمينه» و «کرمان بندا» و «کرمانيا» و «کارمان» و «کريمان» به نام کرمان دست يافت. وجه تسميه‌ی تبريز هم که به قول تاريخ‌نگاران، افسانه‌های خود را دارد و اصل آن را گاه «تـَورز» و «تورژ»، «تورش» و «دورژ» و گاه «تب ريز» و «تارومی» و «ترماکيس» دانسته‌اند. پاره‌ای از شهرهای ما نيز در سال‌های دور و نزديک، نامی نوساخته را بر خود نهاده‌اند و نخستين نام آنان در گذر روزگاران به طاق نسيان و فراموشی سپرده شده است.
اما هنگامی که به نام مشهد می‌رسيم، در نگاه اول، اين سردرگمی و حيرانی از ميان می‌رود و همه چيز چونان آفتاب در برابر ديدگان پژوهشگر رخ می‌نمايد و بی هيچ درنگی حکم می‌دهد که مشهد، محل شهادت امام رضا عليه‌السلام است و از همين رو بدين نامش می‌خوانند. داستان همان گونه که می‌دانيد از اين قرار است که در منطقه‌ی پرآوازه‌ی توس، و در کنار دو ناحيه‌ی معروف آن، يعنی نوغان و تابران، روستايی آباد به نام سناباد وجود داشته که باغ حـُميد بن قحطبه در آن واقع بوده است. هارون الرشيد در همين باغ که به يکی از سرداران ابومسلم خراسانی تعلق داشته، به خاک سپرده شده، و امام رضا(ع) نيز، پيش از رفتن به مرو، در همين باغ توقف کرده، اشاره‌ای داشته‌اند که خود به‌زودی در همان‌جا دفن خواهند شد و همين امر نيز رخ داد و پيش‌بينی حضرت محقق شد و حدود دو سال پس از آن تاريخ، پيکر مطهر امام، پس از شهادت به دست مأمون عباسی در همان باغ به خاک سپرده شد.
از زمان شهادت امام رضا عليه‌السلام در آغاز سده‌ی سوم هجری تا يک قرن بعد از آن، هنوز اين خطه با نام قديمی‌اش يعنی سناباد توس شناخته می‌شده، اما از آن پس، اندک اندک، اين نام‌ها در پرتو نام بلند مشهد علی بن موسی الرضا(ع) رنگ باخته و به فراموشی رفته است.
نخستين کسی که نام مشهد را در کتاب خود آورده، جغرافی‌دان و شهرپژوه سده‌ی چهارم، يعنی اصطخری است که در کتاب المسالک و الممالک خود، به‌صراحت، از حرم امام با عنوان مشهد نام برده و اشاره کرده است که مشهد علی بن موسی الرضا رضوان الله عليهما.. آن جا است؛ يعنی در چهارفرسنگی توس.
پس از او، ابن حوقل است که در کتاب صورةالارض، چنين ياد می‌کند که مقبره‌ی علی بن موسی الرضا(ع) در خارج شهر نوغان، در دهکده‌ای به نام سناباد، در مشهدی نيکو بنياد شده است. در پی اين دو، پژوهندگان ديگری نيز اين نام را بر مرقد امام نهاده و از آن با همين عنوان ياد کرده‌اند.
در قرن پنجم، نيز اين ابوالفضل بيهقی است که از اين جا به عنوان مشهد علی بن موسی الرضا(ع) نام می‌برد. در سده‌های پسين، استفاده از اين اسم گسترش فزون‌تری می‌يابد و نام مشهد، چه با پسوند امام رضا(ع) يا مقدس يا رضوی و چه بدون آن، رواج می‌گيرد.
پس از آن، اندک‌اندک نام سناباد در پرتو نام مشهد فراموش می‌شود و به جای سناباد توس، نام مشهد توس بر قلم‌ها جاری می‌گردد. ترديدی نيست که پيدايش مشهد، و برآمدن آن از روستايی کوچک اما آباد، به نام سناباد، و باليدن آن تا جايی که شهر تاريخی توس را به نسيان کشانيد و کسان بسياری را به اين کانون جديد کوچانيد، همه در پرتو وجود بابرکت امام رضا عليه السلام بوده است.
اينک سخن در اين است که چرا اين خطه را مشهد نام داده‌اند و اين اسم پرآوازه که از دوازده قرن پيش بدين سو، شهرتی روزافزون يافته، به حدی که اينک حتی بدون هيچ افزوده‌ای بر شهری که گرد مزار و بارگاه امام رضا عليه‌السلام واقع شده، اطلاق می‌شود، به چه معنی است؟
همان گونه که پيشتر گفتيم، بيشتر نويسندگان و پژوهندگان تاريخ مشهد، به‌ويژه مشهدپژوهان معاصر، گفته‌اند که چون پيکر مطهر امام رضا عليه السلام در اين شهر مدفون است؛ بنابراين، اين‌جا «محل شهادت امام رضا(ع)» و «مشهد» است و با همين اشاره‌ی کوتاه از کنار آن گذشته‌اند، اما بايد ديد که از روزگار اصطخری بدين سو که اين نام به ميان آمده، آيا همين معنی مراد بوده است؟ يک بار ديگر تعريف اصطخری را مرور کنيم:
مشهد علی بن موسی الرضا رضوان الله عليهما.. آن جا است؛ يعنی در چهارفرسنگی توس.
و تعريف ابن حوقل را بخوانيم که گفته است:
مقبره‌ی علی بن موسی الرضا(ع) در خارج شهرنوغان، در دهکده‌ای به نام سناباد، در مشهدی نيکو بنياد شده است.
اگر بدون پيش‌داوری به اين دو متن بنگريم، خواهيم ديد که در هيچ کدام، نشانه‌ای مبنی بر اين که مشهد به عنوان محل شهادت به کار رفته باشد، به چشم نمی‌خورد. وقتی اصطخری می‌گويد: مشهد علی بن موسی الرضا آن جا است، اشاره به بنايی می‌کند و جايی که متعلق و وابسته به امام رضا (ع) است و زمانی که ابن حوقل می‌گويد مقبره‌ی امام ... در مشهدی نيکو بنا شده، منظورش اين است که محل دفن امام و حرم آن حضرت، ساختمان و بنای زيبايی دارد.
پس از آن نيز همين معنا مراد بوده است؛ چه آن هنگام که مشهد را به توس افزوده‌اند، و اشاره به بنايی در نزديکی شهر توس کرده‌اند، و چه زمانی که آن را با صفاتی همانند رضوی و مقدس آورده‌ند.
برای روشن شدن مطلب، و با اين هدف که ميزان درستی و نادرستی برداشت‌های امروزين آشکار شود، لازم است به کاربرد اين واژه در زبان اصلی آن، يعنی عربی، نگاهی بيندازيم و دريابيم که کاربران قديم و جديد آن، از واژه‌ی مشهد در چه فضايی بهره می‌گرفته و می‌گيرند.
اين جمله‌ی تکراری را يک بار ديگر هم بازمی‌گوييم که وقتی می‌گوييم برداشت‌های امروزين، از اين رو است که بيشتر و شايد همه‌ی تاريخ‌نويسان معاصر، و به‌ويژه مشهدپژوهانی که در اين زمينه اثری از خود به جا گذاشته‌اند، در آغاز نگارش خود، با اشاره به وجه تسميه‌ی مشهد، تنها چيزی را که به عنوان برابرنهاده‌ی آن آورده‌اند: محل شهادت امام رضا(ع) است. اما روشن نيست که اين معادل و معنی برای نام شهر مشهد، از نوشته‌های همين کسان به ذهن و زبان مردم نيز راه يافته، يا از برداشت‌ها و افکار مردم به نگارش‌های محققان کشيده شده است؟
به هر حال، با توجه به شهادت امام رضا(ع) و به خاک‌سپاری آن حضرت در اين خطه، و چون از همان تاريخ بوده است که باغ حميد بن قحطبه به عنوان مزار و بارگاه امام، همه‌ی آوازه‌ی توس و سناباد و نوغان و تابران و چه و چه را فرو نشانده و خود يک‌تنه به ابرشهری بدل شده که قبله‌ی آمال و آرزوها گشته است، به نظر می‌رسد که اين برداشت در حد عادی چندان دور از ذهن نباشد و ناميده شدن اين شهر به مشهد به عنوان محل شهادت آن امام غريب، چندان غريب ننمايد؛ زيرا مشهد از ريشه‌ی فعل شهـِد است، چنان‌که شهادت از همين ريشه برمی‌خيزد؛ بنابراين در ابتدای امر، به‌خصوص برای کسانی که تنها آشنايی اندکی با زبان عربی و معانی و ساختار آن دارند، ترديدی پديد نمی‌آيد که مشهد با شهادت هم‌خانواده و در نتيجه، هم‌معنی است. اما يکی از نکته‌های باريک‌تر از مو در اين‌جا اين است که نخستين بار اين نام را برای شهر امام رضا(ع) در کتاب‌های عربی و از زبان کسانی شنيده و خوانده‌ايم که در گزينش واژگان خود برای يک منطقه ريزبينی داشته‌اند و با دقت تمام آن را بر قلم می‌آورده‌اند، بنابراين، ناگزيريم که برای يافتن و رسيدن به مفهوم آن، فرهنگ واژگانی آنان را در نظر داشته باشيم.
همه می‌دانيم که برای درک معنا و مفهوم يک واژه‌ی عربی ناگزير از کاويدن ريشه‌ی آن هستيم؛ از اين رو، بايد به فرهنگ‌های لغت مراجعه کنيم و پس از بررسی بگوييم:
مشهد از ريشه‌ی «شهـــِد يشهــَـد» است.
وقتی گفته می‌شود شهِد فلان علی کذا يعنی فلانی در باره‌ی آن چيز گواهی داد.
و زمانی که گفته می‌شود: شهد فلان هذا الامر يعنی فلان کس ناظر اين کار بود.
در آيات قرآن نيز همين معنی آمده است: مَا شَهِدنا مَهلکَ أهلِه ؛ يعنی قتل خانواده‌ی او را نديديم.
در اين ميان، هر گاه اين ناظر بودن، به امری زمانی تعلق گيرد، معادل فارسی آن درک کردن و وارد شدن است، يعنی وقتی گفته می‌شود: شهـِد يومَ الجمعة، به اين معنی است که روز جمعه را درک کرده است، اما اگر گفته شود شهد صلاة الجمعة يعنی در نماز جمعه حاضر شده است. هم‌چنين است وقتی اين آيه را می‌خوانيم: فمَن شهـِد مِنکم الشهر فليصُمه ؛ يعنی هر کس از شما که ماه رمضان را درک کرد و داخل ماه رمضان شد، بايد روزه بگيرد.
بدين ترتيب، شهادت به عنوان مصدر اين فعل، يک معنی بيشتر ندارد و آن «گواه بودن و حاضر و ناظر بودن» است، خواه اين گواهی بر زمانی باشد، خواه برای کسی (به سود يا زيان او)؛ از همين رو است که وقتی گفته می‌شود فلان کس در دادگاه شهادت داد، يعنی بر ناظر بودن و آگاه بودن خود از ماجرا صحه گذاشت.
شهادت در زبان عربی امروز کاربرد ديگری هم دارد و آن به عنوان مدرک است؛ يعنی وقتی گفته می‌شود الشهادة الجامعية؛ يعنی مدرک دانشگاهی، و الشهادة الطبية يعنی مدرک پزشکی و شهادة السياقة يعنی مدرک و گواهی‌نامه‌ی رانندگی، که اين کاربرد نيز با معنای اصلی شهادت هيچ منافاتی ندارد.
کاربرد ديگر اين واژه اين است که گاه گفته می‌شود: عالم الغيب و الشهادة؛ يعنی «شهادت» در برابر «غيب» قرار می‌گيرد، به‌راستی که اين کاربرد نيز به‌جا و درست است؛ يعنی هستی و جهان محسوسی که به چشم می‌آيد و ديده می‌شود.
يکی ديگر از معانی شهادت به عنوان مصدر اين واژه، همان معنای رايج آن در زبان فارسی، يعنی کشته شدن در راه خدا است که البته برای رسانيدن اين معنی، به‌ويژه در شکل مصدری يا فعلی (بر خلاف شکل اسمی)، در عربی امروز کمتر از اين واژه استفاده می‌شود و به جای آن مصدر باب ديگری از همين واژه، يعنی استشهاد به کار می‌رود و فعل آن هم به صيغه‌ی مجهول مورد استفاده است؛ يعنی گفته می‌شود: استـُشهد المناضلون، يعنی رزمندگان به شهادت رسيدند، اما هر گاه به صيغه‌ی معلوم بيايد، بدان معنا است که کسی را به گواهی بخواهند؛ مانند اين آيه‌ی قرآن کريم: استشهـِـدوا شهيدين من رجالکم (بقره 282)؛ يعنی و دو شاهد از مردان خود را به شهادت بطلبيد.
واژه‌ی شاهد، يعنی اسم فاعل اين ريشه، نيز بر اساس معنای اصلی اين کلمه، چيزی جز همان گواه و حاضر و ناظر و آگاه را افاده نمی‌کند و اگر از معنای عرفانی آن، که در اشعار فارسی فراوان يافت می‌شود، بگذريم، تنها بر همين معنای گواه و حاضر و ناظر دلالت دارد. حال اگر خواسته باشيم در اين معنا تأکيد بيشتری صورت دهيم و به اصطلاح در آن مبالغه کنيم، شهيد را می‌آوريم، که واژه‌شناسان گفته‌اند، به معنای کسی است که به همه چيز آگاهی دارد، اما اين آگاهی در امور ظاهری است، ولی اگر منظور، امور باطنی باشد، به جای اين واژه کلمه‌ی خبير به کار می‌‌رود.
واژه شهيد در قرآن فراوان به کار رفته است، اما همواره به معنای گواه و شاهد است:
قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ
ثُمَّ اللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا يَفْعَلُون َ
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ
وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ
يکی ديگر از معانی پربسامد واژه‌ی شهيد که البته در قرآن هرگز به آن معنا نيامده، همان کشته‌ی راه خدا است، که هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی گسترشی فراوان دارد، و از آن‌جا که واژه‌ای در حوزه‌ی دينی و دارای معنايی فرامادی است، مانند بسياری ديگر از لغاتی همچون نماز و حج و چيزهايی از اين دست، قابل ترجمه‌ی دقيق نيست و در زبان‌های ديگر نيز به جای کاربرد واژه‌‌ی Martyr که بارِ مفهومی آن بيشتر در محدوده‌ی غيراسلامی است، از کلمه‌ی Shahid استفاده می‌شود که مخصوص اين حوزه و اکنون در اکثر زبان‌ها واژه‌ای شناخته شده است.
اما کلمه‌ی مشهود، به معنای چيزی است که ديده می‌شود، يا در مورد آن گواهی می‌دهند. در اين چند آيه دقت کنيد:
و شاهد و مشهود (بروج 3)؛ يعنی «و گواه و مورد گواهی»؛ شاهد: پيامبر و مشهود: اعمال امت است.
ان قرآن الفجر کان مشهوداً (اسراء 78)؛ يعنی «قرآن (يا نماز) صبح، همواره (مقارن) با حضور ( يا مورد مشاهده‌ی) فرشتگان است».
ذلک يوم مجموع له الناس و ذلک يوم مشهود (هود 103)؛ يعنی «و آن روزی است که جملگی در آن گرد می‌آيند و همه آن را مشاهده و نظارت می‌کنند».
حال به کلمه‌ی مشهد می‌رسيم که بدون هيچ ترديدی، اسم مکان از همين خانواده است، يعنی جايی برای شهادت. همه‌ی سخن‌هايی که تا اين‌جا گفتيم و شواهدی که ذکر کرديم، برای اين است که بگوييم، گرچه مشهد به هيچ معنايی جز «محل شهادت» نيست، اما اين شهادت تنها و تنها به معنای کشته شدن در راه خدا نيست، می‌تواند برابرنهاده‌ای همچون «محل حضور» و «محل شهود» و «محل گواهی» هم داشته باشد؛ بلکه کاربرد آن در ميان عرب‌زبان‌ها همين است. اندکی درنگ کنيد!
مـَـشهـَـد، و جمع آن مـَـشاهـِـد در زبان عربی به اين معانی می‌آيد:
ـ منظر، منظره، چشم‌انداز؛ مانند «له مشهد رائع؛ يعنی آن را منظره‌ای شکوهمند بود». يا «مشهد وداع أسَر الشهداء في مدينة مشهد؛ يعنی منظره‌ی خداحافظی خانواده‌ی شهيدان در شهر مشهد.»
ـ جايگاه گواهی شهود؛ مانند «جاء فلان إلی المشهد؛ يعنی فلانی به سوی جايگاه شهود آمد.»
ـ صحنه، پرده (در حوزه‌ی هنرهای نمايشی)؛ مانند «مسرحية ذات ثلاثة مشاهد؛ يعنی نمايشنامه‌ای در سه پرده».
ـ اجتماع، انجمن، گردهمايی، جای حاضر آمدن مردمان، محضر مردم؛ مانند «اجتمع الطلاب في مشهد لا مثيل له؛ يعنی دانشجويان در يک اجتماع بی‌نظير گرد هم آمدند.»
ـ حضور، پيش، مقابل، پيشگاه، پيش رو، پيش چشم؛ که اين معنا در زبان فارسی هم کاربرد دارد؛ مانند: «اين جواب به مشهد من که عبدالغفارم داد/ تاريخ بيهقی» يا «مأمون را گفت: نذر کرده بودی به مشهد من ... وليعهد از علويان کنی/ تاريخ بيهقی».
ـ شهادت‌گاه، شهادت‌جای، گورگاه، تربت؛ که اين معنا بيشتر در زبان فارسی رواج دارد.
ـ مشاهده؛ مانند اين آيه‌ی قرآن کريم: فاختلف الاحزاب من بينهم فويل للذين کفروا من مشهد يوم عظيم (مريم 37)؛ يعنی دسته‌های مختلف از ميان آنها به اختلاف پرداختند، پس وای بر کسانی که کافر شدند از مشاهده‌ی روزی دهشتناک.
در کنار همه‌ی اينها، يکی از گسترده‌ترين جاهايی که اين واژه به کار می‌رود، در مقابر و بارگاه‌های بزرگان دين و اصولاً جاهای مقدس و متبرک است. عنوان نمونه؛ همه می‌دانيم که امام علی(ع) در مسجد کوفه و در جايی نزديک نجف اشرف کنونی به شهادت رسيده‌اند و سال‌ها قبر مطهر آن حضرت از چشم مردم پنهان بوده است و هنگامی که در زمان امام جعفر صادق(ع)، بارگاه حضرت نمايان شد، آن جا را مشهد الامام علی(ع) ناميدند، که اين نام، پيشتر در کتاب‌های فارسی و اينک در ميان عرب‌زبان‌ها، و برای اشاره به حرم مطهر امام در نجف رايج است؛ يعنی در حالی که امام در کوفه به شهادت رسيده‌اند، محل خاک‌سپاری آن حضرت در نجف را «مشهد» می‌خوانند. «عضدالدوله در بغداد ... درگذشت و به مشهد اميرالمؤمنين علی رضی الله عنه مدفون شد/ تاريخ گزيده».
به همين اعتبار، بارگاه امام حسين عليه‌السلام در کربلا را نيز مشهد حائری خوانده‌اند، که وجه تسميه‌ی آن به حائری از بحث ما بيرون است.
نمونه‌ی ديگر مجموعه‌ای متبرک از بارگاه‌هايی است که سر مطهر شهدای واقعه‌‌ی جانسوز کربلا را در آن به خاک سپرده‌اند و اينک در بخشی از شهر دمشق مورد توجه و رويکرد شيعيان است. اين مزار با عنوان مشهد رؤوس شهداء کربلاء خوانده می‌شود؛ يعنی در حالی که اين شهيدان در سرزمين کربلا به شهادت رسيده‌اند، چون سرهای متبرک آنان در اين‌جا مدفون است، اين مقابر را با عنوان مشهد می‌خوانند؛ که شايد برابرنهاده‌ی فارسی آن «آستانه‌‌ی سر شهيدان» باشد.
در ارتفاعات غربی شهر حلب، و در منطقه‌ای به نام «جبل جوشن»، يا «جبل نحاس»، جايی است که گفته‌اند به هنگام گذر کاروان اسيران کربلا، سر مطهر سالار شهيدان امام حسين(ع) را بر سنگی نهاده‌اند و اثر قطرات خون پاک آن پيکر عزيز، هنوز بر آن سنگ نمايان است. نام اين بارگاه مشهد النقطة يا مشهد رأس الحسين(ع) است؛ چون نقطه يا قطره‌ای از خون حضرت در آن‌جا است. در همان بلندی‌ها جايی نيز به نام مشهد السقط يا مشهد المحسن يا مشهد الدکة است که به گفته‌ی تاريخ‌نگاران يکی از همسران امام حسين(ع) که با کاروان اسيران کربلا به شام آورده شده بود، در آن منطقه، فرزند خود را سقط کرده است. اين بنا در روزگار سيف‌الدوله‌ی حمدانی آباد شده و از آن پس نيز ويرانی‌ها و آبادانی‌های چندی را شاهد بوده است.
شايد به اعتبار همين مشاهد و مزارات باشد که جلال‌الدين مولوی گفته است:
روز عاشــورا همه اهل حلب باب انــطاکيه اندر تا به شـب
گرد آيد مرد و زن جمعی عظيم ماتم آن خــاندان دارد مقـيـم
نـاله و نوحه کـنند انـدر بکا شيـعه عـاشورا برای کربـلا
بشنوند آن ظـلم‌ها و امتـحان کز يزيد و شمر ديد آن خاندان

در شهرهای حمص و حماة (هر دو در سوريه) نيز بناهايی با نام مشهد الحسين(ع) وجود داشته که اينک نشانی از آن به چشم نمی‌خورد.
در جای ديگری از خاک سوريه، يعنی در ميان جامع اموی، نيز ضريحی است که مورد توجه شيعيان است و معروف است که سر مبارک امام حسين(ع) در آن‌جا مدفون است. آن را نيز «مشهد الحسين(ع) می‌خوانند.
به اين نمونه‌ی ديگر هم توجه کنيد: در سرزمين فلسطين و در منطقه‌ای به نام عسقلان واقع در شمال غزه نيز مسجدی به نام مشهد رأس الحسين(ع) وجود داشته که به گفته‌ی مورّخان، در اطراف آن شماری از صحابه و تابعين نيز مدفون هستند. تاريخ‌نگاران بر اين باورند که به انگيزه‌ای مبهم و تاريک، در روزگار حاکميت فاطميان بر مصر، سر امام حسين(ع) از دمشق، ابتدا به عسقلان و از آن‌جا به قاهره برده شده است.
در کنار همه‌ی اينها، در شهر قاهره نيز مسجد بزرگ و نامداری به نام مشهد رأس الحسين(ع) وجود دارد که به باور مردم، سر مبارک امام(ع) در آن‌جا دفن شده است. در مصر جاهای ديگری هم هست که نام مشهد دارد: مشهد مالک اشتر (درمنطقه‌ی عين شمس قديم)، مشهد محمد بن ابی بکر (درشهر ميت دمسيس از توابع منصوره)، مشهد زين‌العابدين (که سر فرزند امام زين العابدين، يعنی زيد بن علی در آن مدفون است)، مشهد السيدة زينب (در محله‌ی سيده زينب در قاهره)، و مشهد نفيسه و مشهد رقيه و مشهد سکينه و مشهد کلثوم(در قبرستان قريش در کنار مسجد شافعی).
البته تا اين‌جا هر چه آورديم، به گونه‌ای به مزار و بارگاه شهيدان مربوط بود، با اين ترتيب، می‌توان گفت هاله‌ای که بر گرد واژه‌ی مشهد خيمه زده است، هاله‌ای خونرگ و شهيدفام است، و بايد اين اماکن را بدون توجه به آن که فردی در آن‌جا شهيد شده يا نشده باشد، متعلق به شهيدان خواند و در اين فضا، معنای آن يادمان شهيدان خواهد بود. برای توضيح بيشتر، يادآور می‌شود که کاروان بازماندگان شهدای کربلا، پس از رخداد سوزناک روز عاشورا، از مسيری که در آن اختلاف است، به شام و از آن‌جا به مدينه برده شد. توقف اين کاروان و وقايع مربوط به آن، سبب شده است که مردم هر دياری با توجه به باورهای دينی و مذهبی خود، بنايی را به يادبود آن سفر پر سوز و گداز برپا سازند و در طول قرن‌ها آن را محترم و عزيز شمارند و بر گرد آن حلقه زنند و به ياد شهيدان مظلوم کربلا، آن را «مشهد» بنامند، هر چند کسی در آن مکان به شهادت نرسيده باشد.. به تعبيرديگر می‌توان گفت که کاربرد اين واژه در مسير کاروان بازماندگان شهدای کربلا، همچون کاربرد واژه‌ی «قدمگاه» در زبان فارسی و در مسير کاروان کوچ امام رضا(ع) از مدينه تا مرو است.
اما هنگامی که به لغت بازمی‌گرديم چنين نيست؛ بدين معنی که هر گاه آن کس شهيد هم نشده باشد، اما مورد احترام همگان باشد، مزار و بارگاه او را مشهد می‌خوانند؛ مثلاً گفته می‌شود: مشهد سيدتنا معصومة بقم؛ يعنی بارگاه حضرت معصومه در قم، يا مشهد مولانا جلال الدين في قونية؛ آستان حضرت مولانا در قونيه و از اين قبيل. مرحوم سيد محسن امين، در کتاب خطط جبل عامل به هنگام برشماری مزارات پيامبران و دانشمندان خطه‌ی جبل عامل، به 36 نقطه اشاره می‌کند و همه‌ی آنها را با عنوان «مشهد» نام می‌برد.
علامه‌ی دهخدا نيز در لغت‌نامه، علاوه بر مشهد امام رضا عليه‌السلام و مشهد امام حسين عليه‌السلام، 15 منطقه‌ی ديگر را در نقاط مختلف سرزمين ايران برمی‌شمارد.
بنابراين، واژه‌ی مشهد، به صورت عموم برای اطلاق بر مزار و مقبره و بارگاه يا جايی که به نحوی مربوط و متعلق به بزرگان باشد، به کار می‌‌رود. از همين رو است که مثلاً گفته می‌شود: مشاهد مشرفه در مکه؛ يعنی مشهدهای شريف و مقدس در شهر مکه، خواه مزار و مقبره باشد، و خواه مسجد و خانه‌ای متبرک و شريف.
ناصرخسرو در سفرنامه‌ی خود در جايی با عنوان «مشاهد علی در بصره» می‌نويسد:
«در بصره، به نام اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب صلوات الله عليه سيزده مشهد است. يکی از آن، مشهد بنی‌مازن گويند و آن، آن است که در ربيع‌الاول سنه‌ی خمس و ثلاثين از هجرت نبی عليه الصلوة‌ والسلام اميرالمؤمنين علی صلوات الله عليه به بصره آمد و عايشه رضی الله عنها به حرب آمده بوده، و اميرالمؤمنين عليه‌السلام دختر مسعود نهشلی، ليلی را به زنی کرده بود و اين مشهد برای آن زن است و اميرالمؤمنين عليه‌السلام هفتاد و دو روز در آن خانه مقام کرد، و بعد از آن به جانب کوفه بازگشت.
و ديگر مشهدی است در پهلوی مسجد جامع که آن را مشهد باب‌الطيب گويند. و در جامع بصره چوبی ديدم که .... و باقی اين يازده مشهد ديگر، هر يک به موضعی ديگر بود و همه را زيارت کردم».
جالب اين‌جا است که در برخی از کتاب‌های شهرپژوهی، واژه‌ی مشهد را بيشتر متعلق به بناهای منسوب به علويان و فاطميان دانسته‌اند و در پی آن بر اين باور رفته‌اند که به دليل فراوانی بناهای ايشان در عراق و مصر، اين کلمه در آن سرزمين‌ها رواج و گسترش بيشتری دارد و جالب‌تر آن که حتی در باره‌ی تفاوت ميان مشهد و ضريح (البته به معنای حرم) بحث کرده‌اند و يادآور شده‌اند که مشهد جای چهارگوشی است که با گنبد پوشيده شده باشد، ولی سرانجام مسجد و مشهد و زاويه و روضه را به يک معنا دانسته‌اند که در گذر روزگاران و با اختلاف سبک‌های معماری، گونه‌های مختلفی پيدا کرده است؛ گو اين که همه‌ی اين‌ها به معنای جايی مقدس است که برای عبادت و برکت جستن بدان روی می‌آورند.
با اين تفاصيل می‌توان نتيجه گرفت که برابرنهاده‌ی مشهد، به‌ويژه آن گاه که به نام فردی افزوده می‌شود، کلمات محضر و آستان و بارگاه است و مشهد امام رضا(ع) يا مشهد مقدس يا مشهد رضوی، يا نفس کلمه‌ی مشهد که اينک به‌تنهايی بر شهر مشهد دلالت دارد، به معنی آستان مقدس امام رضا(ع) است و جايی که امام در آن‌جا حاضر است و ما در پيشگاه او و در برابر ديدگان بيدار او ايستاده‌ايم و برای وارد شدن به آستانش اجازه می‌طلبيم:
اشهد انک تشهد مقامی و ترد سلامی
... و اين است معنی مشهد، نامی زنده و پويا،
نمادی از زيستن و شهود و حضور،
و سرشار از زندگی و حيات و بالندگی.
حتی اگر آن را به معنای شهادت نيز بگيريم، هيچ‌گاه نبايد از شور و نشاط آن کاسته شود؛ چه شهادت در همان معنای رايج فارسی آن نيز، چيزی جز زندگی و حضور و نظارت نيست.

...........................................
با تشکر از http://www.imamreza.net
fire
فروم باز
فروم باز
پست: 1977
تاریخ عضویت: دوشنبه 30 بهمن 1385, 12:00 am
محل اقامت: تالار گفتمان
تشکر کرده: 3 دفعه
تشکر شده: 13 دفعه
تماس:

پست توسط fire »

مشهد پيش از اسلام
گرچه تاريخ شكل گيرى شهرى با عنوان (مشهد) به آغاز قرن سوم هجرى ، يعنى مقارن با شهادت و به خاك سپارى ييكر مطهر حضرت امام رضا(ع) در آن جا برمى گردد، اما منطقه (توس) كه مشهد كنونى در آن واقع است تاريخى ديرينه دارد.
توس را از اين رو بدين نام خوانده اند كه بنيانگذار و نخستين حكمران آن، فردى به نام (توس بن نوذر) سپهبد نام آور كيخسرو پادشاه كيانى ، بوده است.
از تاريخ اين شهر در قبل از اسلام، به جز افسانه اى چند، آگاهى چندانى در دست نيست. ولى با توجه به اسناد موجود، مى توان حدس زد كه اين شهر در اواخر حكومت ساسانيان، يكى از مرزدارى هاى سر راه گرگان و نيشابور به مرو و بلخ، و از ولايت هاى مشهور در خراسان بزرگ بوده است.

مشهد در دوره اسلامى
به گفته تاريخ نويسان، هنگامى كه يزدگرد سوم از برابر سپاهيان مسلمان عرب گريخت، به خراسان روى آورد. سپاه مسلمانان به فرماندهى احنف بن قيس كه مامور فنح خراسان بودند وى را تعقيب كردند. يزدگرد كه آنان را به دنبال خويش يافت، راهى (توس) شد تا از (كنارنگ توس) مرزبان خود در آن خطه پناه بخواهد، اما (كنارنگ) با اين بهانه كه از يك سو، توس گنجايش موكب بزرگ پادشاهى را ندارد، و از سوى ديگر، پناه دادن به پادشاه، امكان يورش سپاه مسلمانان را افزايش مى دهد، يزدگرد را از توس راهى (مرو) كرد. حاكم مرو نيز در آغاز به استقبال يزدگرد شتافت، اما سرانجام از او رخ برتافت و آخرين شاه ساسانى در سال 31 هجرى به دست آسيابانى در مرو كشته شد.
كنارنگ توس هم كه حاكمى سودجو و عافيت طلب بود، با احساس خطر از سپاه مسلمانان، طى نامه اى از عبدالله بن عامر، امان خواست و عهد كرد كه اگر پيشنهاد او پذيرفته شود، در فتح نيشابور مسلمانان را يارى خواهد داد. پس چنين كرد و به امارت نيشابور دست يافت.
با اين ترفند، كنارنگيان، به رغم فتح خراسان، همچنان نفوذ خود را در خطه توس حفظ كردند و تا پايان عصر اموى و چيرگى سپاه ابومسلم در سال 129 هجرى ، در آن جا ماندند و تنها پس از يورش سرداران ابومسلم بود كه آن جا را رها ساختند.

مشهد در دوره امويان
از تاريخ توس در دوران امويان نيز خبر چندانى در دست نيست. تنها بايد از مهاجرت و اقامت و درگذشت (خواجه ربيع بن خثيم) از ياران ابن مسعود صحابى ياد كرد كه در حدود سالهاى 35 هجرى راهى خراسان شد و در (نوغان) اقامت گزيد و در سال 61 در همان جا رحلت كرد و دفن شد.

مشهد در دوره عباسيان
در دوره عباسيان، گرچه فرمانداران خراسان از جانب حكومت مركزى برگزيده مى شدند، اما بى كفايتى اين واليان و جنبشهايى كه در گوشه و كنار اين خطه رخ مى داد، گاه مردم را چنان برمى آشفت كه خواهان بركنارى ايشان مى شدند.
از جمله در سالهاى پايانى قرن دوم، آن زمان كه على بن عيسى والى خراسان بود، فتنه و آشوب تا آن اندازه در خراسان بالا گرفت كه (هارون الرشيد) در سال 189 خود براى سركوب شورش، رهسپار ولايات شرقى شد. اما على بن عيسى ، فرصت طلبانه، و با هداياى بسيار، در رى نزد او آمد و هارون او را در حكمرانى خراسان پايدار داشت.
ولى با سپرى شدن يك سال، شورش از حد گذشت و هارون وى را بركنار نمود. در سال 192 نيز خود براى استقرار امنيت كامل، راهى خراسان شد و در باغ حميدبن قحطبه اقامت گزيد. يك سال پس از آن چنان بيمار شد كه همان جا مرد و در تالار بزرگ كاخى كه در آن باغ قرار داشت، به خاك سپرده شد.

از توس تا مشهد
(توس)، در دل خود شهرهايى داشته، كه (نوغان) و (طابران) از آبادترين آنها بوده و آورده اند كه اين دو شهر هزار قريه و آبادى را در بر مى گرفته است.... در طول تاريخ، گاه (نوغان) اعتبار افزونترى مى يافته و زمانى (طابران) رونق بيشترى 0داشته است.
جايى كه اكنون به نام (شهر توس) معروف است و آرامگاه فردوسى ، حماسه سراى نامدار ايران در آن قرار دارد، تنها بخشى از توس قديم، يعنى همان (طابران) است، كه بقاياى ارگ و باروى نيمه ويرانى كه مردم آن را (قصر مامون) مى خوانند و بناى بزرگى كه به (بقعه هارونيه) مشهور شده است، در آن پيداست.
اين محل، در حال حاضر حدود بيست كيلومترى شمال غربى شهر مشهد است.
ديگر شهر بزرگ و نامدار (توس)، (نوغان) بوده كه اينك در دل شهر مشهد قرار دارد.
يكى از آبادى هاى پيرامون (نوغان)، روستايى به نام (سناباد) بوده كه آب و هوايى خوش و مطبوع، كشتزارهايى پربار، قنات هايى سرشار و بوستانهايى شاداب و سرسبز داشته است.

باغ حميد بن قحطبه
در فاصله ميان نوغان و سناباد، باغى از آن حميدبن قحطبه بوده كه در ميان آن كاخى باشكوه داشته است. حميد بن قحطبه طايى فرزند يكى از سرداران سپاه ابومسلم بود كه با راندن كنارنگيان، حكومت توس را در دست گرفت و در اين بوستان سكنى گزيد.
در باره پيشينه بناى كاخ يادشده، ديدگاههاى گوناگونى وجود دارد. برخى آن را به اسكندر، گاه به سلاطين حمير و گاه به دوران ساسانيان نسبت مى دهند. حتى برخى بر اين باورند كه اين بنا، به فرمان مامون و پس از دفن پدرش هارون در باغ حميد، و به منظور پاسداشت ياد و نام وى ساخته شده است.
به هر رو، اين باغ، هم به دليل موقعيت مكانى و هم به جهت دربرداشتن امكانات آسايشى ، در آن دوره كانون همه تحولات سياسى توس بوده است.
امام رضا عليه السلام نيز در سفر خود از مدينه و پيش از رسيدن به مرو و گرفتن حكم ولايتعهدى ، در آن اقامت كرده اند.
شيخ صدوق در كتاب (عيون اخبار الرضا عليه السلام) از ورود حضرت به باغ حميد بن قحطبه دو گزارش مى دهد كه خواندنى است:
نخست آن كه، وقتى امام رضا (ع) نزد قبر هارون رفت، با دست خود خطى بر يك طرف قبر كشيد و فرمود: اين جا تربت من است و من در همين جا دفن خواهم شد و خداوند بزودى اين مكان را محل آمد و شد شيعيان و دوستان من قرار خواهد داد. به خدا سوگند! اگر شيعه اى مرا زيارت كند و بر من درود فرستد، شفاعت ما اهل بيت و غفران خداوند بر او واجب مى شود. پس نماز گزارد و دعا كرد و سپس سر بر سحده اى طولانى نهاد...
و ديگر آن كه، چون حضرت به كاخ حميد وارد شد، جامه هاى خود را در آورد و به حميد داد. حميد هم آنها را به براى شستشو به كنيز خود سپرد. ديرى نگذشت كه كنيز بازگشت و گفت: اين نوشته را در يقه پيراهن حضرت يافتم. حميد محتواى آن نوشته را از امام پرسيد و حضرت در پاسخ فرمود: اين حرزى است كه من آن را پيوسته همراه خود دارم... هر كس آن را در گريبان خود نگه دارد، از بلا و شر شيطان در امان خواهد ماند......

شهادت امام رضا عليه السلام
مامون به منظور جلب حمايت شيعيان و دست يابى به حكومتى ديرپا، با فراخوانى امام رضا(ع) به پذيرش ولايتعهدى ، امام را در دهم شوال سال 201 از مدينه به مرو آورد و سياستمدارانه دستور داد تا به نام امام خطبه بخوانند و سكه بزنند.... يك سال و نيم بعد، و پس از سپرى شدن ماههايى پرحادثه، كه شرح آن در جاى خود آمده است، مامون، امام را همراه خود كرد و مرو را به قصد بغداد پشت سرگذاشت. مامون، ابتدا در شهر سرخس، وزير زيرك خود، فضل بن سهل را به قتل رساند و آن گاه كه به توس رسيد، در (نوغان) توقف كرد و در همان درنگ كوتاه، نقشه پليد خويش را به اجرا گذاشت و با مسموم ساختن امام عليه السلام، آن حضرت را در روز آخر ماه صفر سال 203 هجرى به شهادت رسانيد.
پيكر پاك امام را پس از شهادت، در تالار باغ حميد بن قحطبه و در كنار قبر هارون، همان جا كه امام خود پيشتر اشاره فرموده بود، دفن كردند.
بدين سان، باغى كه تا آن هنگام مركز تصميم گيرى هاى كلان سياسى بود، به محل آمدوشد دلدادگان زيارت تربت حضرت امام رضا(ع) و شيعيان مخلصى بدل گشت كه اينك آرزوهاى خويش را در سرنهفتن بر خاك مزار محبوب خويش مى جستند.... و تربت پاك امام از آن تاريخ، همچون نگينى گردبد كه زائران حضرتش حلقه وار آن را در ميان گرفتند و بر گرداگرد آن سكنى گزيدند.... اين خود، سرآغاز شكل گيرى هسته هاى اوليه شهر مشهد است. بنابراين، تاريخ مشهد را نمى توان بدون توجه به پيشينه شكل گيرى حرم مطهر به كاوش نشست.
اين دو، چنان به هم گره خورده اند كه در ادوار گوناگون تاريخ، تحولات و دگرگونيهاى هر كدام، در رشد و توسعه آن يك نشان نهاده است.

...........................................
با تشکر از http://www.imamreza.net
موضوع جدید ارسال پست

بازگشت به “تاریخ”